Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. student of Sedimentology and Petrology of Sedimentary Rocks, Faculty of Earth Sciences, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
2 Professor, Department of Petroleum and Sedimentary Basins, Faculty of Earth Sciences, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
3 Exploration Directorate, NIOC, Tehran, Iran
4 Assistant Professor, Department of Petroleum and Sedimentary Basins, Faculty of Earth Sciences, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
سازند سروک با سن آلبین- تورونین (James and Wynd 1965; Motiei 1993) بهعنوان بخشی از گروه بنگستان، یکی از مهمترین زونهای مخزنی در بسیاری از میدانهای نفتی حوضۀ زاگرس و خلیج فارس است (Asadi Mehmandousti et al. 2013; Esrafili-Dizaji et al. 2015; Asadi et al. 2016). سازند سروک بههمراه سازند ایلام از گروه بنگستان، حدود 23درصد نفت برجای حوضۀ زاگرس را شامل میشود و پس از سازند آسماری با سن الیگو-میوسن، دومین و مهمترین سنگ مخزن ایران را تشکیل میدهد (Asadi Mehmandousti et al. 2013). سازندهای میشریف (Mishrif)، احمدی و رمیلا (Rumaila) در عربستان، سازند ناتیح (Nattih) در عمان، سازند دردر (Derder) در جنوب شرقی ترکیه، میشریف (Mishrif) در عراق و سازند سروک در ایران سازندهای معادل هم در صفحۀ عربیاند که در بازۀ زمانی آلبین بالایی-سنومانین – تورونین پایینی در پلاتفرمهای کربناتۀ کمعمق و حوضههای درون شلفی در حاشیۀ غیرفعال صفحۀ عربی نهشته شدهاند (شکل 1) (Ghazban 2007; Alsharhan 2014).
رسوبگذاری سازند سروک در شمال و جنوب خوزستان (فروافتادگی دزفول) در شرایط محیطی پلاتفرم کربناته صورت گرفته است، در حالی که در مرکز با یک مشخصۀ گرابنمانند جداشده صورت گرفته است که در آن رسوبگذاری سنگ آهک نازکلایه حاوی الیگواستژیناست (Oligostegina) (Hart 1970). این مشخصۀ گرابنمانند بعداً با عنوان حوضۀ درون شلفی تفسیر شد (Van Buchem et al. 2006). در دورههای آپتین-آلبین-سنومانین، بخش شرقی صفحۀ عربی (جنوب غربی ایران) با حوضههای درون شلفی بزرگ مشخص میشد که توسط پلاتفرمهای کمعمق احاطه شده بودند؛ رسوبات سازند سروک بر پلاتفرمها و درون حوضۀ درون شلفی در حاشیۀ غیرفعال صفحۀ عربی نهشته شده است (برای مثال Ziegler 2001; Piryaei et al. 2011).
مطالعات بیشماری نشان داده است که از دادههای ایزوتوپی و عنصری سنگهای کربناته میتوان برای ارزیابی دما و آبوهوای دیرینه، شناسایی ترکیب کانیشناسی اولیۀ کربناتها، تعیین میزان دگرسانی، تفکیک محیطهای دیاژنزی مختلف، تعیین روندهای دیاژنتیکی و شناسایی مرزهای چینهای با بازسازی محتوی ایزوتوپی و شیمیایی آب دریاهای دیرینه و یا سیالات دیاژنتیکی استفاده کرد (Adabi 2004; Adabi and Asadi Mehmandosti 2008; Crowe et al. 2013; Fallah-Bagtash et al. 2020; Omidpour et al. 2021).
در این مطالعه، براساس تلفیقی از دادههای مختلف ازجمله مطالعات پتروگرافی و آنالیز ایزوتوپهای پایدار (δ18O، δ13C) و عناصر فرعی (Sr، Fe و Mn) انجامشده بر کربناتهای سازند سروک، دیاژنز و محیط دیاژنتیکی، ریزرخساره و محیط رسوبی و ژئوشیمی رسوبی کربناتهای سازند سروک برای درک بهتر مشخصات رسوبی این سازند در حوضۀ زاگرس در محدودۀ فروافتادگی دزفول شمالی، در دو میدان نفتی اهواز و منصوری با توجه به نیاز مدیریت اکتشاف شرکت ملی نفت ایران بحث و بررسی شده است. نتیجۀ این مطالعه میتواند در تعیین عرض جغرافیایی در زمان تشکیل این نهشتهها، بازسازی آبوهوای دیرینه، توالی پاراژنتیکی این سازند برای درک آنچه بر این نهشتهها از زمان تشکیل تا به حال گذشته است، مدلسازی مخزنی و استراتیگرافی این سازند به کار رود که درنهایت میتواند به تکمیل زنجیرۀ مطالعاتی سازند سروک در ناحیۀ فروافتادگی دزفول کمک کند.
شکل 1- تطابق سنگ چینهای سازند سروک در حوضۀ زاگرس و مقایسۀ آن با کشورهای عربی همجوار (برگرفته از Alsharhan and Nairn 1997)
Fig 1- Lithostratigraphic column of the Sarvak Formation and its equivalent in the Zagros Basin and adjacent Arabian countries (adopted from Alsharhan and Nairn 1997)
زمینشناسی و موقعیت جغرافیایی
حوضۀ زاگرس بهعنوان یک زون چینخوردۀ مجزا در اثر برخورد صفحۀ عربی در جنوب با ایران مرکزی در شمال، در یک امتداد شمال غربی–جنوب شرقی به وجود آمده است (Navabpour and Barrier 2012). چهار زون تکتونو-استراتیگرافی شامل لرستان، فروافتادگی دزفول، پهنۀ ایذه و فارس براساس فعالیتهای تکتونیکی و تاریخچۀ رسوبگذاری در حوضۀ زاگرس از سمت شمال غرب بهسمت جنوب شرق تشخیصدادنیاند (Mouthereau et al. 2012). میدانهای نفتی اهواز و منصوری در فروافتادگی دزفول قرار دارند که از جنوب به خلیج فارس، از شمال به زون ایذه و از شرق به گسل منگارک محدود میشود (شکل 2). میدان نفتی اهواز در محدودۀ شهر اهواز و میدان نفتی منصوری در حدود 50 کیلومتری جنوب شرقی شهر اهواز واقع شده است (شکل 2).
نام سازند سروک از تنگ سروک در شمال غرب بهبهان اقتباس شده است. مقطع نمونۀ این سازند در تنگ سروک، واقع در یال جنوبی تاقدیس کوه بنگستان واقع در 40کیلومتری شمال غرب شهرستان بهبهان اندازهگیری شده است (Ghazban 2007). حد پایینی سازند سروک با سازند کژدمی بهصورت همشیب و تدریجی است که در بعضی نقاط این مرز تماس بهواسطۀ سنگشناسی مشخص در دو سازند کاملاً از هم متمایز میشود. در مقطع تیپ، حد فوقانی آن با مارنها و شیلهای سازند گورپی واضح است (Motiei 1993). در برخی از میدانهای نفتی که رسوبات کربناتۀ ایلام بر سازند سروک قرار دارند، تعیین مرز بالایی این سازند با مشکلاتی مواجه است که موردبحث بسیاری از محققان است (Motiei 1993).
شکل 2- نقشۀ زونهای تکتونو-استراتیگرافی حوضۀ زاگرس (Alavi 2007) و موقعیت جغرافیایی میادین نفتی اهواز و منصوری در فروافتادگی دزفول شمالی، حوضۀ رسوبی زاگرس (Ziegler 2001)
Fig 2- The scheme shows the tectonostratigraphic zones of the Zagros Basin (Alavi 2007) and the location map of the Ahvaz and Mansouri Oil Fields in the northern Dezful Embayment, Zagros Basin (Ziegler 2001)
روش کار و شیوۀ انجام مطالعه
در این مطالعه برای دستیابی به اهداف مدنظر، از 900 مقطع نازک تهیهشده از نمونههای مغزه و خردههای حفاری بهدستآمده از سازند سروک در دو چاه در میدانهای نفتی اهواز و منصوری استفاده شده است. مغزهگیری چاه اهواز تقریباً بهصورت کامل (Full core) صورت گرفته است و حدود 70متر از ضخامت آن دارای نمونۀ تهیهشده از خردهحفاری است. در میدان منصوری 630متر از چاه بررسیشده دارای مغزه و حدود 100متر از ضخامت توالی دارای نمونههای تهیهشده از خردهحفاری است. برای مطالعۀ سنگ آهکها از طبقهبندی دانهام (Dunham 1962) و امبری و کلوان (Embry and Klovan 1971) و در توصیف رخسارهها و تعیین محیط رسوبی از تقسیمبندی فلوگل (Flugel 2010)، بورچت و رایت (Burchette and Wright 1992) استفاده شده است. مقاطع نازک با ترکیبی از محلول آلیزارین قرمز و فروسیانید پتاسیم بهمنظور تشخیص دولومیت و کلسیت به روش دیکسون (Dickson 1965) رنگآمیزی شد.
پس از مطالعۀ دقیق و کامل مقاطع نازک، تعداد 43نمونه کربناته از میدان نفتی منصوری و 57نمونه کربناته از میدان اهواز انتخاب شد. پودر نمونههای تهیهشده برای تعیین مقادیر ایزوتوپ اکسیژن و کربن و عناصر اصلی و فرعی در آزمایشگاه دانشگاه اکستر انگلیس (University of Exeter) آزمایش شدهاند. انتخاب نمونهها بهگونهای است که تقریباً تمامی ستون چینهشناسی را پوشش دهد.
برای تعیین مقادیر عناصر اصلی و فرعی اندازهگیری 330 تا 550 میکروگرم از هر نمونه با دقت تا 1 میکروگرم به داخل سانتریفیوژهای 15 میلیلیتری انجام شده است. نتایج اولیۀ آنالیز برحسب نسبت هر عنصر به کلسیم با دستگاه ICP-OES (Agilent 5110 VDV Inductively Coupled Optical Emission Spectrometer) و با دقت 0.02 mmol/mol برای نسبت Mg/Ca، 0.4 µmol/mol برای نسبت Sr/Ca، 0.02 mmol/mol برای نسبت Fe/Ca و 0.006 mmol/mol برای نسبت Mn/Ca صورت گرفته است.
برای آنالیز ایزوتوپهای پایدار از دستگاه GS-IRMS (SerCon 20-22 Gas Source Isotope Ratio Mass Spectrometer) استفاده شده است. روش به کار رفته برای تعیین ایزوتوپهای پایدار O و C با اندازهگیری 450 تا 600میکروگرم از هر نمونه بادقت تا 1میکروگرم به داخل سانتریفیوژهای 5/4میلیلیتری و برحسب استاندارد دانشگاه کپنهاگ (LEO, Carrara Marble) انجام شده است. نتایج نهایی این آنالیز برحسب پرمیل و با دقت ‰ 08/0± برای δ13C و ‰ 28/0± برای δ18O صورت گرفته است.
آنالیز رخسارهای
مطالعۀ اجزای اسکلتی، غیراسکلتی و بافت در مقاطع نازک سازند سروک در میدانهای نفتی مطالعهشده، به شناسایی 12ریزرخسارۀ کربناته منجر شد. طیف بیوکلاستی ریزرخسارههای شناساییشده، تغییرات زیادی را در فرامینیفرهای پلانکتونیک و نیز فرامینیفرهای بنتیک با دیوارۀ آگلوتینه و پورسلانوز نشان میدهد. علاوه بر فرامینیفرهای بنتیک و فوناهای پلانکتون، رودیستها و مرجانها همراه با دیگر خردههای بایوکلاستی اجزای اصلی تشکیلدهندۀ این ریزرخسارهها را تشکیل میدهند. پلوئیدها و اینتراکلستها یکی از مهمترین ترکیبات غیربیوژنیک موجود در ریزرخسارههای کربناتی مطالعهشده را تشکیل دادهاند که بهصورت غالب در زیرمحیطهای با انرژی متوسط تا بالا در محدودۀ انتهای لاگون و نزدیک به پشتۀ کربناته، در محدودۀ پشته کربناته و نیز رمپ میانی مشاهده شدهاند؛ بهطوری که پلوئیدهای کروی با جورشدگی و گردشدگی متوسط تا خوب یکی از ترکیبات اصلی زیرمحیط لاگون، پشته کربناته و رمپ میانیاند. ریزرخسارههای شناساییشده در چهار کمربند رخسارهای اصلی شامل رمپ داخلی، رمپ میانی و رمپ خارجی همراه با زیرمحیط حوضۀ اینتراشلف نهشته شدهاند. در جدول 1 بهترتیب این ریزرخسارهها از سمت ساحل (رمپ داخلی) بهسمت دریا (حوضه)، بههمراه تفسیر نوع زیرمحیط و فرآیندهای دیاژنتیکی غالب ارائه شدهاند. ستون لیتواستراتیگرافی سازند سروک، که در آن توزیع ریزرخسارهها، تغییرات محیط نهشتی و نیز تغییرات سطح آب دریا در طول توالی رسوبی سازند سروک در میدانهای اهواز و منصوری مشخص است، در شکل 3 نشان داده شده است.
جدول 1- ریزرخسارههای شناساییشده در توالی رسوبی سروک همراه با اجزای اصلی تشکیلدهنده، فرآیندهای دیاژنتیکی غالب و تفسیر زیرمحیط رسوبگذاری هر ریزرخساره
Table 1- The identified lithofacies in the Sarvak succession along with main components, predominant diagenetic overprint, and the interpretation of each lithofacies sub-environments
کد |
نام ریزرخساره |
اجزای اصلی تشکیلدهنده |
فرآیندهای دیاژنتیکی |
تفسیر |
زیرمحیط نهشت |
LF1 |
مادستون / وکستون حاوی میلیولید جلبک لیتوکودیوم و بایوکلست |
میلیولید و جلبک |
دولومیتیشدن، شکستگی |
غلبۀ گل کربناته در این ریزرخساره و تنوع کم فونای زیستی و نیز حضور فونای محیط محدود لاگونی بههمراه جلبک لیتوکودیوم و در مواردی اسپیکول اسفنج بیانگر نهشت این ریزرخساره در پروکسیمال لاگون تا بخش بالایی ساب تایدال است (Colombié and Strasser, 2005; Bahrevar et al. 2020). |
پروکسیمال لاگون یا بخش بالایی ساب تایدال- رمپ داخلی |
LF2 |
وکستون حاوی فرامینیفرای بنتیک با دیوارۀ آگلوتینه و فرامینیفرای بدون منفذ لاگونی |
میلیولید، جلبک سبز و Pseudolituonella sp. |
نئومورفیسم، شکستگی، انحلال و دولومیتیشدن |
تنوع و فراوانی فونا و فلورا در LF2 نسبتبه LF1 بیشتر بوده است که بیانگر نهشت در بخشهای داخلیتر و دورتر از ساحل محیط لاگونی است. |
لاگون محدود- رمپ داخلی |
LF3 |
پکستون حاوی فرامینیفرای بنتیک با دیوارۀ آگلوتینه و فرامینیفرای بدون منفذ لاگونی |
Nezzazata sp.، Nezzazatinella picardi، Chrisalidina gradata، Pseudolituonella reicheli و جلبک سبز |
فشردگی، تبلور مجدد و میکریتیشدن |
بافت ماتریکس پشتیبان و غالببودن مجموعۀ فرامینیفر بنتیک، نشاندهندۀ تهنشینی تحت شرایط انرژی پایین، با اکسیژن نسبتاً کم و شوری بالا در محیط دریایی محافظتشده است (Amao et al. 2016). |
لاگون محدود- رمپ داخلی |
LF4 |
وکستون / فلوتستون حاوی فرامینیفرای بدون منفذ با دیوارۀ آگلوتینه و رودیست |
Rudist fragments, alveolinids, Nummoloculina sp., miliolids |
سیمانشدن فراگیر، تبلور مجدد، فشردگی و میکریتیشدن |
شرایط لاگونی نیمهمحدود تا باز توسط اختلاط فونای معرف محیط دریایی نرمال با فوناهای مشخصۀ محیط لاگونی محدود، نظیر برخی از فرامینیفرهای آگلوتینه و اندازۀ درشتتر ذرات محرز میشود (Pomar et al. 2014; Omidpour et al. 2021). |
لاگون باز یا نیمهمحدود- رمپ داخلی |
LF5 |
پکستون / گرینستون حاوی پلوئید و فونای محیط محدود |
Nezzazata sp., Pseudolituonella reicheli, Biplanata sp., miliolids, Praechrysalidina infracretacea |
میکریتیشدن، فشردگی، انحلال و سیمانیشدن |
وجود پلوئیدها به مقدار زیاد با جورشدگی و گردشدگی بالا در اندازۀ ماسۀ ریز تا متوسط همراه با فرامینیفرهای موجود در این ریزرخساره، حضور سیمان، بافت دانه پشتیبان مؤید محیطی با انرژی بالا در محدودۀ نفوذ نور است (Flugel 2010; Tomassetti et al. 2021). |
سمت رو به خشکی پشته کربناته- رمپ داخلی |
LF6 |
گرینستون حاوی بایوکلاست |
Nezzazata sp., Dictyoconus sp., alveolinids, Nummoloculina sp., Orbitolina sp., |
فشردگی، انحلال و سیمانیشدن |
نبود گل بین دانهها، بافت دانه پشتیبان، جورشدگی و گردشدگی خوب و اندازۀ درشت ذرات بیانگر نهشت در محیطی پرانرژی و بالاتر از FWWB است (Flugel 2010). |
پشته کربناته بایوکلستی- رمپ داخلی |
LF7 |
رودستون / گرینستون حاوی رودیست و بایوکلاست |
Rudists, Ellipsactinia sphaeractinoides, Basinella irregularis, Orbitolina sp. |
سیمانیشدن، فشردگی، انحلال، میکریتیشدن و شکستگی |
رودیستهای سازند سروک مشخصههای یک ساختمان ریفی یا کربناته (Build-ups) را نشان نمیدهند، بلکه درواقع میتوانند لیتوسامها و کنگرسیونهای معرفیشده توسط گیلی و همکاران (Gili and Skelton 2000) باشند. |
سمت رو دریای پشته کربناته- بایواستروم رودیستی- رمپ داخلی |
LF8 |
فلوتستون / پکستون حاوی رودیست و بایوکلاست |
Coarse fragmented rudists, Orbitolina sp., Dictyoconus sp. |
فشردگی و انحلال، میکریتیشدن |
فراوانی خردههای رودیستی در اندازۀ درشت تا متوسط و حضور گل کربناته، همجواری این ریزرخساره را در نزدیکی بایوستروم رودیستی، ولی با انرژی کمتر نسبتبه آن را آشکار میکند. |
دریای باز کمعمق- رمپ میانی |
LF9 |
وکستون / پکستون حاوی رودیست – پلوئید و بایوکلاست |
fragmented rudists, echinoid, peloids |
فشردگی، میکریتیشدن، شکستگی و نئومورفیسم |
با توجه به فراوانی قطعات رودیست خردشده با اندازۀ ریزتر و حضور بیشتر گل کربناته در زمینه، میتوان محیط تشکیل آن را به بخشهای انتهای رمپ میانی و بالاتر از SWB نسبت داد. |
دریای باز کمعمق- رمپ میانی |
LF10 |
وکستون / پکستون حاوی رودیست میکروبایوکلاستی |
Rudist fragments, echinoids, oligosteginids |
فشردگی و دولومیتیشدن |
حضور رودیست در اندازۀ ماسۀ بسیار ریز تا سیلت که از موجودات سدساز در زمان کرتاسهاند و حضور فونای پلانکتون با فراوانی کم، بیانگر نهشت در بخش دریای عمیق پلاتفرم کربناته یا رمپ خارجی است. |
دریای باز نسبتاً عمیق- رمپ خارجی |
LF11 |
وکستون / پکستون حاوی الیگواستژینا، فرامینیفرای پلانکتون |
Oligosteginids |
فشردگی و دولومیتیشدن |
مشاهدهنکردن فوناهای زیستی وابسته به نور، نظیر فرامینیفرهای بنتیک بزرگ و جلبکهای قرمز بیانکنندۀ نهشت رخسارههای غنی از فوناهای پلانکتونیک نظیر الیگوستژینا و فرامینیفرهای پلانکتونیک در حد زیرین ناحیۀ نوری است. |
دریای عمیق- حوضه |
LF12 |
مادستون / وکستون حاوی فرامینیفرهای پلانکتون |
Planktic foraminifers (Hedbergella sp., Globigerinelloides sp.) |
فشردگی |
وجود فسیلهای دریای باز نظیر الیگواستژینا و هدبرژلا در زمینۀ گل آهکی، بیانگر نهشت در بخش عمیق حوضه است (Ghabeishavi et al. 2010). |
دریای عمیق- حوضه |
مدل رسوبی
براساس تجزیهوتحلیل 12ریزرخسارۀ کربناتۀ شناساییشده در توالی رسوبی سازند سروک، براساس مدل بورچت و رایت (Burchette and Wright 1992) و فلوگل (Flugel 2010)، همچنین براساس وجود شواهدی ازقبیل ارتباط و تغییرات تدریجی ریزرخسارهها در توالی عمودی در چاهها و روند کمعمقشدن تدریجی از حوضه بهسمت پلاتفرم داخلی کمعمق، حضور غالب گل کربناته در بسیاری از ریزرخسارهها (Omidpour et al. 2021)، فراوانی بالای فرامینیفرهای آگلوتینه و بدون منفذ، حضورنداشتن شواهد ساختمانهای ریفی گسترده و به هم پیوسته (Ahmad et al. 2006)، وجودنداشتن عوارض ناشی از رسوبگذاری در قسمتهای پرشیب مانند ساختهای ریزشی و لغزشی، رخسارههای توربیدیتی و نهشتههای طوفانی که بیانگر شیب بالای محیط رسوبگذاری است (Adabi et al. 2016)، حضورنداشتن دانههای پوششدار و دانههای تجمعی (Flugel 2010) که مختص شلف کربناتهاند، حاکی از نهشتهشدن توالی رسوبی سازند سروک بر پلاتفرم کربناته از نوع رمپ هموکلینال است (شکل 4). پلاتفرم رمپ کربناتۀ تشخیص داده شده ازنظر سیستم رسوبی کربناته، از چهار کمربند رخسارهای اصلی شامل رمپ داخلی، رمپ میانی و رمپ خارجی همراه با زیرمحیط حوضۀ اینتراشلف تشکیل شده است (شکل 4). مطالعات قبلی صورتگرفته بر سازند سروک و معادلهای آن در صفحۀ عربی، نهشتهشدن رسوبات این سازند را بر یک پلاتفرم کربناته از نوع رمپ تأیید میکنند (برای مثال Taghavi et al. 2006; Aqrawi et al. 2007; Hajikazemi et al. 2010; Van Buchem et al. 2011; Asadi Mehmandosti et al. 2013; Mahdi et al. 2013; Bromhead et al. 2022 ). در بررسی پالئوژئوگرافی کلی صفحۀ عربی توسط موریس (Murris 1980) و کوپ و استونلی (Koop and Stoneley 1982) نیز مشخص شد که بهتدریج در طی کرتاسۀ رسوبگذاری پلاتفرم کربناته، نوع رمپ در ارتباط با بالاآمدن سطح آب دریا همراه با کربناتهای شلفی ایجاد شده و بخش اعظم منطقۀ خاورمیانه را احاطه کرده است.
شکل 3- ستون سنگ چینهای و رسوبشناسی سازند سروک در میدانهای اهواز و منصوری که توزیع ریزرخسارهها، محیط نهشتی و تغییرات سطح آب دریا را نشان میدهد.
Fig 3- Lithostratigraphic and sedimentological log of the Sarvak in Ahvaz and Mansouri Oil fields that shows the lithofacies distribution, depositional environments, and sea level fluctuation.
شکل 4- مدل رمپ هموکلینال پیشنهادی برای سیستم کربناتۀ سازند سروک در فروافتادگی دزفول شمالی
Fig 4- The homoclinal ramp-type model suggested for carbonate succession of the Sarvak Formation in the northern Dezful Embayment
فرآیندهای دیاژنزی
مهمترین فرآیندهای دیاژنزی در مقاطع نازک مطالعهشده از ریزرخسارههای سازند سروک عبارتند از: میکریتیشدن ناقص بهصورت پوششهای میکریتی یا کورتوئید (شکل 5، تصویر A)، میکریتیشدن کامل که تشکیل پلوئیدهای نوع باهامیت را داده است (شکل 5، تصویر B)، آشفتگی زیستی در رسوبات گل پشتیبان محیط لاگون و نیز رمپ میانی (شکل 5، تصویر C)، سیمانیشدن کلسیتی شامل سیمان فیبری همضخامت (شکل 5، تصویر D)، سیمان تیغهای (شکل 5، تصویر E)، سیمان دندان سگی (شکل 5، تصویر E)، سیمان رو رشدی هممحور بهصورت سیمان سینتاکسیال کدر (Turbid syntaxial) و دارای اینکلوزیون (شکل 5، تصویر F) و هم بهصورت سیمان سینتاکسیال شفاف (Clear syntaxial) (شکل 5، تصویر G) در اطراف قطعات کرینوئید، سیمان گرانولار (شکل 5، تصویر H)، سیمان دروزی (شکل 5، تصویر I)، سیمان فیبری هممحور (شکل 5، تصویر J)، سیمان بلوکی (شکل 5، تصویر K)، سیمان پوئیکیلوتاپیک (شکل 5، تصویر L)، سیمان رگهای حفره پرکن (شکل 6، تصویر A)، نئومورفیسم، فشردگی فیزیکی و شیمیایی بهصورت تماس نقطهای، مماسی، محدب–مقعر بین دانهها (شکل 6، تصویر B)، شکستگی، رگچههای انحلالی و استیلولیتیشدن (شکل 6، تصویر C)، فابریکهای درهم یا فشرده (شکل 6، تصویر D)، انحلال بهصورت انتخابکننده و یا مخرب فابریک (شکل 6، تصویر E) و بهصورت مخرب فابریک (شکل 6، تصویر F).
در توالی رسوبی سازند سروک، بیشتر بخشهایی از آنکه شامل رخسارههای مربوط به محیط دریای باز بسیار کمعمق، بایوستروم رودیستی و پشته کربناته بایوکلستی است، تحت تأثیر دولومیتیشدن بخشی و یا فراگیر قرار گرفته است. دولومیتیشدن در این توالی بهصورت رمبوئدرهای دولومیتی شکلدار پراکنده در ماتریکس گلی کربناته (شکل 6، تصویر G) و یا در امتداد استیلولیتها (شکل 6، تصویر H) بوده است. در مواردی دولومیتیشدن فراگیر با فابریک مخرب عمل کرده است که تمامی مقطع نازک توسط دولومیتهای شکلدار، نیمه شکلدار و بیشکل دولومیتی شده است (شکل 6، تصویر I). پس بهنحوی میتوان دولومیتیشدن توالی رسوبی سازند سروک را مرتبط با نوع رخساره و محیط نهشت آن دانست. علاوه بر این با توجه به نوع بلورهای دولومیت، ضخامتی از توالی که تحت تأثیر دولومیتیشدن قرار گرفته است و شدت دولومیتیشدن، میتوان مدل دولومیتیشدن سازند سروک را مرتبط با رخنمون و برونزد سطحی این توالی و تأثیر اختلاط آبهای جوی با آب دریا و نیز در مرحلۀ تدفین این رسوبات دانست. تشکیل رومبوئدرهای دولومیتی در محیط تدفین اغلب در ارتباط با استیلولیتها و انحلال فشاری بوده است. در ارتباط با دولومیتیشدن فراگیر در سازند سروک، که اغلب در رخسارههای کمعمق رمپ داخلی رخ داده و مدل دولومیتی زن مخلوط به آن نسبت داده شده است، میتوان گفت که بهتازگی دربارۀ نحوۀ دولومیتیشدن در این مدل بحث شده است و مدل سنتی دولومیتیشدن زون مخلوط (Badiozamani 1973)، جایی که سیال متئوریکی اشباع از کلسیم در عمق کم، درنتیجۀ برهمکنش با سیال دریایی اشباع از کلسیم و منیزیم، درنتیجۀ اختلاف در درجۀ اشباع آنها به دولومیتیشدن منجر میشود، مورد چالش قرار گرفته است. دولومیتیشدن زون مخلوط درنتیجۀ مجموعهای از فرآیندهای بیو و فیزیکوشیمیایی در شرایط با پتانسیل متغیر کاهشی (Redox) در مقیاس فضای منفذی و در یک موقعیت با دیاژنز پویا رخ داده است. حالتی که منجر به تسهیل دی هیدراسیون Mg2+، ایجاد آلکالینیتی، مصرف پروتون و در حضور یونهای کاتالیزگز (مثل Mn و Zn) باعث تشکیل دولومیت از سیال دریایی میشود. درواقع برهمکنشهای زیستی و غیرزیستی بین این دو سیال با تأثیر بر تعادل کربناته و درنتیجه انحلال فازهای ناپایدار آراگونیتی و کلسیتی به نهشت دولومیت منجر میشود (Petrash et al. 2021). درواقع مدل جدید بیشتر مکمل مدل سنتی است تا متناقض آن باشد.
با توجه به خصوصیات پتروگرافی سیمانها و دیگر شواهد دیاژنتیکی، فرآیندهای دیاژنتیکی مختلف سنگهای کربناتۀ این سازند را در سه محیط اصلی دریایی، متئوریکی و تدفینی تحت تأثیر قرار دادهاند.
شکل 5- تصاویر میکروسکوپی نشاندهندۀ فرایندهای دیازنزی مشاهدهشده در سازند سروکاند. A: میکریتیشدن بخشی، نور معمولی؛ B: میکریتیشدن کامل، نور معمولی؛ C: آشفتگی زیستی در رسوبات کف دریا که ایجاد بافت متفاوت در رسوب کرده است، نور معمولی؛ D: سیمان فیبری حاشیهای همضخامت، نور معمولی؛ E: سیمان تیغهای حاشیهای و سیمان دندان سگی در اطراف قطعات بایوکلاستی و پلوئیدها، نور معمولی؛ F: سیمان رو رشدی هممحور تیره در اطراف یک اکینوئید که حاوی اینکلوزیونهای میکریتی و نشاندهندۀ منشأ دریایی این سیمان است، نور معمولی؛ G: سیمان رو رشدی هممحور شفاف با منشأ متائوریکی (استنباطشده توسط ظاهر شفاف ناشی از نبود اینکلوزیون در این سیمان و دیگر شواهد دیازنز متئوریکی نظیر انحلال)، نور معمولی؛ H: سیمان کلسیتی گرانولار مربوط به محیط متائوریکی، نور معمولی؛ I: سیمان کلسیتی دروزی مربوط به دیاژنز تدفینی، نور پلاریزه؛ J: سیمان شعاعی محوری رشتهای، نور پلاریزه؛ K: سیمان کلسیت بلوکی، نور معمولی؛ L: سیمان پوئیکیلوتاپیک (سیمانهای I تا L در محیط تدفین تشکیل شدهاند)، نور معمولی.
Fig 5- Photomicrographs show the diagenetic features in the Sarvak Fm. A: micrite envelope as cortoid, PPL, B: mature micritization, PPL, C: Bioturbation in the sediments on the sea floor makes a different texture, PPL, D: isopachous fibrous rim cement, PPL, E: bladed rim cement and dog-tooth cement around the bioclastic fragments and peloids, PPL, F: Turbid syntaxial overgrowth cement around an echinoderm with a lot of inclusions, which indicates the marine origin of the cement, PPL, G: Clear syntaxial overgrowth cement with meteoric origin (inferred by no inclusion and the other evidence of phreatic meteoric realm such as dissolution), PPL, H: Granular calcite cement, PPL, I: Drusy calcite cement, XPL, J: Fibrous radiaxial cement, XPL, K: Blocky calcite cement, PPL, L: Poikilotopic cement (I to L cements formed in burial realm), PPL.
شکل 6- تصاویر میکروسکوپی نشاندهندۀ فرایندهای دیازنزی مشاهدهشده در سازند سروکاند. A: سیمان رگهای حفره پرکن، نور معمولی؛ B: آرایش نزدیکتر دانهها و تماس مماسی و محدب-مقعر بین فرامینیفرهای بنتیک (فلشها)، نور معمولی؛ C: استیلولیت با دامنۀ بلند (Large amplitude) با سطوح ستونی که آهن و احتمالاً رس در امتداد آن نهشته شده است (فلشها)، نور معمولی؛ D: فابریک فشرده یا درهم (Fitted fabric)، نور معمولی؛ E: انحلال گسترده در محیط دیاژنز متئوریکی، نور معمولی؛ F: انحلال بهصورت مخرب و تحت تأثیر شکستگیها طی دیاژنز تدفینی که تحت کنترل فابریک سنگ نیست، نور معمولی؛ G: دولومیتهای ریز تا متوسط بلور در زمینهای از ماتریکس گلی، نور معمولی؛ H: تشکیل موضعی رمبوئدرهای دولومیت در امتداد یک استیلولیت، نور معمولی؛ I: دولومیتیشدن کل مجموعۀ کربناته توسط دولومیتهای متوسط تا درشت بلور، نور معمولی.
Fig 6- Photomicrographs show the diagenetic features in the Sarvak Fm. A: void-filling cement, PPL, B: close-packing led to tangential and concave-convex contacts in grains (arrows), PPL, C: high-amplitude columnar stylolite that consists of iron and clay alongside (arrows), PPL, D: Fitted fabric, PPL, E: Extensive dissolution in the meteoric realm, PPL, F: Fabric-destructive dissolution under the influence of fractures during burial diagenesis, PPL, G: fine to medium euhedral and subhedral planar-e to planar-s dolomite crystals, PPL, H: compaction-related dolomite rhomboids along a stylolite, PPL, I: pervasive dolomitization by medium to coarse planar-s to non-planar dolomite crystals, PPL.
توالی پاراژنتیکی سازند سروک
سکانسهای دیاژنزی سازند سروک را میتوان به سه مرحله یا محیط دیاژنزی تقسیم کرد؛ زیرا تأثیر فرآیندهای دیاژنتیکی در محیطهای دیاژنزی متفاوتی ازقبیل محیط دیاژنز دریایی، محیط دیاژنز متئوریکی، که طی مرحلۀ خروج از آب صورت گرفته است، و محیط دیاژنز تدفینی رخ داده است (شکل 7). دیاژنز اولیه در محیط دریایی با انرژی کم تا متوسط بهصورت فرآیندهای میکریتیشدن و تشکیل پوششهای میکریتی، آشفتگی زیستی بهویژه بهصورت حفاری در بستر دریا و خردههای درشت رودیست در کربناتهای سازند سروک رخ داده است. تشکیل سیمان سوزنی همضخامت و تیغهای در اطراف آلوکمها و بایوکلستها در رخسارههای گرینستونی پشته کربناته شاهد دیگری از دیاژنز در مراحل اولیه در بستر و یا کمی زیر بستر دریاست (Adabi and Rao 1991; Scholle and Scholle 2006). بنابراین همزمان با میکریتیشدن در بخشهایی از بستر، گردش فعال آب به نهشتهشدن سیمانهای حاشیهای همضخامت فیبری و تیغهای در اطراف دانهها در بخشهایی دیگر از بستر دریا منجر شده است (Ronchi et al. 2011) که حفرات درون دانهای و بین دانهای را در رخسارههای گرینستونی و رودستونی میپوشانند. با افزایش تدریجی عمق تدفین، تأثیر فشردگی مکانیکی فعال شده و موجب جهتیافتگی دانهها، آرایش نزدیکتر دانهها و شکستگی آلوکمها شده است. تهنشینی برخی از سیمانهای کلسیتی بلوکی، دروزی و سین تاکسیال شفاف از فرآیندهای رخداده در محیط دیاژنتیکی تدفین کمعمقاند. در مقاطع مطالعهشده، بخش اعظمی از سیمانهای دروزی و بلوکی با عوارض دیاژنزی چون نئومورفیسم افزایشی کلسیت، انحلال ذرات و گاهی بهصورت پرکنندۀ حفرات ثانویه، همراهی با ساختارهای ژئوپتال، که شاخص زونهای فرآتیک آب شیرین است (Flugel 2010)، دیده میشوند. برخی دیگر از سیمانهای کلسیت دروزی و بلوکی مشاهدهشده با عوارض دیاژنز عمیق مرتبط و پرکنندۀ حفرات ایجادشده در حین شکستگی و استیلولیتیشدناند و همچنین شواهدی ازقبیل در بر گرفتن پوششهای میکریتی شکستهشده، پرکردن تخلخلهای قالبی را نشان میدهند و به محیطهای دیاژنزی تدفینی متوسط تا عمیق نسبت داده شدهاند. سیمان رو رشدی هممحور در اطراف ذرات اکینودرم دارای ظاهری ابری و کدر خاص محیطهای دیاژنز دریایی (Flugel 2010) و نیز با بلورهای روشن و شفاف مربوط به محیطهای متئوریک و تدفینی دیده شده است (Kaufman et al. 1988; Flugel 2010; James and Jones 2016). فرآیندهای دیاژنتیکی کربناتهای سروک را در مرحلۀ ناپیوستگی یا بالاآمدگی طی برونزد سطحی پلاتفرم کربناته با شواهد گستردۀ دیاژنز متئوریکی و ورود آبهای جوی تحت تأثیر قرار دادهاند که شامل تهنشینی سیمانهای رو رشدی هممحور، گرانولار، بلوکی، دروزی و تشکیل بلورهای متوسط شکلدار تا نیمه شکلدار دولومیت توسط سیالات مخلوط متئوریکی و دریایی و انحلال گسترده تحت کنترل و مخرب فابریکاند.
بنا به شواهد پتروگرافی، دیاژنز تأخیری یا تدفین عمیق با تهنشینی سیمان اسپاری پوئیکیلوتاپیک و سیمان بلوکی که شکستگیها و رگهها را مسدود کرده است و با رمبوئدرهای درشت دولومیت مشخص میشود. دلیل حضور و محدودبودن سیمان پوئیکیلوتاپیک به این محیط با وجود تدفینیبودن آن، امکان تشکیل آن در فضاهای خالی بین دانهای، جایی که سیالات امکان عمل داشتهاند، وجود دارد (Kakemem et al. 2021). انحلال بهصورت مخرب فابریک و تشکیل بافت متراکم و درهم چفت شده، که همراه با استیلولیتیشدن گسترده حادث شده است، شاهد دیگری بر تدفین عمیق کربناتهای سازند سروک است.
شکل7- توالی پاراژنزی سازند سروک در توالیهای مطالعهشده
Fig 7- The paragenetic succession of the Sarvak Formation in the studied oil fields
ژئوشیمی سازند سروک
مطالعات ژئوشیمیایی عناصر اصلی و فرعی و ایزوتوپهای پایدار اکسیژن و کربن میتواند در تعیین مشخصات دما و محیط دیرینه، تغییرات پس از نهشت رسوبات و نیز میزان دگرسانی دیاژنتیکی با دقت بالایی معتبر باشد (برای مثال Korte and Hesselbo 2011; Jelby et al. 2014). برای نیل به این اهداف، در این مطالعه مقادیر عناصر اصلی و فرعی سازند سروک شامل Ca، Mg، Sr، Mn و Fe و ایزوتوپهای پایدار O و C در دو میدان اهواز و منصوری بررسی شده است. بهدلیل اختلاف در مقادیر و یا نسبت عناصر فرعی به کلسیم، تقریباً همیشه تمیزدادن نمونههای اولیۀ بایوژنتیک و دگرساننشده از نمونههای دگرسانشده راحت خواهد بود (Veizer 1983). بنابراین بررسی این عناصر ابزار مفیدی برای مطالعۀ میزان دگرسانی نهشتههای اولیه خواهد بود. برای درک بهتر این تغییرات، این عناصر و نیز ایزوتوپهای اندازهگیریشده، از مقایسۀ دادهها با محدودههایی استفاده شده است که توسط دیگر محققان برای نمونههای قدیم و نیز عهد حاضر ارائه شده است (Keith and Weber 1964; Milliman 1974; Rao 1990; Adabi and Rao 1991; Knorich and Mutti 2006; Knauth and Kennedy 2009; Asadi Mehmandosti et al. 2013; Hajikazemi et al. 2017; Gholami Zadeh et al. 2019; Navidtalab et al. 2016, 2019; Mehrabi et al. 2022).
برای درک بهتر ژئوشیمی سازند سروک و تجزیهوتحلیل صورتگرفته در ارتباط با آن، تغییرات عناصر اصلی و فرعی و ایزوتوپهای پایدار اکسیژن و کربن در مقابل ستون چینهشناسی این سازند همراه با تغییرات سطح آب دریا و نیز زیرمحیطهای رسوبی و بایوزونهای مشخصشده در اشکال 8 و 9 نشان داده شده است.
شکل8- تغییرات عناصر اصلی و فرعی و ایزوتوپهای پایدار اکسیژن و کربن بههمراه تغییرات سطح آب دریا، زیرمحیطهای رسوبی و بایوزونهای مشخصشده در میدان اهواز نمایش داده شده است.
Fig 8- Trace and major elements as well as O and C stable isotopes in the Ahvaz Oil Field along with sea level changes, facies association and determined assambalge biozones.
شکل9- تغییرات عناصر اصلی و فرعی و ایزوتوپهای پایدار اکسیژن و کربن بههمراه تغییرات سطح آب دریا، زیرمحیطهای رسوبی و بایوزونهای مشخصشده در میدان منصوری نمایش داده شده است.
Fig 9- Trace and major elements as well as O and C stable isotopes in the Mansuri Oil Field along with sea level changes, facies association and determined assambalge biozones.
منگنز (Mn)
آهن (Fe)
در آب دریا Fe دارای رفتار مشابه با Mn است و در شرایط آب دریای اکسیک بهصورت Fe (OH) موجود است و به حالت اکسید آهن یا هیدروکسیدهای آهن تهنشین و از ستون آب خارج میشود (Glasby and Schulz 1999). در شرایط احیایی و در pH کاهشی Fe بهصورت محلول بوده است که میتواند بهصورت دیاژنتیکی به داخل ساختمان کلسیت بایوژنیک وارد شود (برای مثال Brand and Veizer 1980; Glasby and Schulz 1999 )؛ بنابراین آستانۀ بالایی نسبت Fe/Ca میتواند در ارزیابی میزان حفظشدگی فوناها کاربرد داشته باشد، اما همانند Mn باید به میزان موجودبودن و حلالیت Fe در محیط دیاژنتیکی توجه شود (Jelby et al. 2014). هر دو عنصر، Fe و Mn تمرکز بسیار پایینی در کلسیت بایوژنیک دارند، در حالی که غنیشدگی نسبتبه این عناصر در طی دگرسانی پس از نهشت رخ میدهد (Armendáriz et al. 2012). بیشترین غنیشدگی نسبتبه این عناصر میتواند بر اثر دیاژنز متئوریکی بهدلیل تمرکز بالای این عناصر در آبهای متئوریکی و نیز در شرایط احیایی در طی تدفین رخ دهد؛ cdvh Fe و Mn در شرایط احیایی بهصورت محلولاند و میتوانند بهراحتی در شبکۀ کربناتها قرار گیرند (Wierzbowfki and Joachimiski 2007; Herndon et al. 2018). شباهت تغییرات مقادیر Fe و Mn حاکی از منشأ یکسان این عناصر و شباهت نحوۀ ورود آنها به شبکۀ کربناتهاست (Vincent et al. 2006). بنابراین علاوه بر محاسبۀ مقادیر Mn محاسبۀ مقادیر Fe نیز ضروری به نظر میرسد. محاسبۀ این دو عنصر فرعی در ترکیب نهشتهها میتواند از حیث ارزیابی روند دیاژنتیکی و نحوۀ دگرسانی نمونهها مفید باشد؛ زیرا به شناخت هتروژنیتی عنصری در سیالات دگرسانکننده منجر خواهد شد (Schobben et al. 2016).
ترسیم مقادیر Fe در مقابل Mn برای نمونههای سازند سروک دارای روندی افزایشی با شیب مثبت است که میتواند تأییدی بر سه فاز دیاژنز از دریایی با مقادیر بسیار پایین از این عناصر تا متئوریکی (با بیشترین مقادیر ثبتشده از این عناصر) و تدفینی باشد که به افزایش غلظت این عناصر در ترکیب کربناتهای سازند سروک منجر شده است (شکل 10) که خود توسط شواهد بهدستآمده از مطالعات پتروگرافی تأییدشدنی است (اشکال 5 و 6).
شکل 10- ترسیم مقادیر Fe در مقابل Mn در نمونههای سنگ آهکی سازند سروک
Fig10- The Fe vs. Mn cross plot in carbonate samples of the Sarvak formation that shows a positive correlation
استرانسیم (Sr)
میزان تقریبی تمرکز Sr در کربناتها در حالت تعادلی با آب دریا برای آراگونیت غیربیوژنیک حدود 7000 تا 9400 پی پی ام و در کلسیت غیربیوژنیک حدود 1000 پی پی ام است، این میزان در نمونههای بیوژنیک کلسیتی و آراگونیتی که در حالت تعادل ترمودینامیکی با محیط تشکیلاند، بهترتیب دارای مقادیر بیشتر و کمتری است (Veizer 1983; Rao 1996). میزان Sr در همۀ این نمونهها در طی دیاژنز با توجه به درجۀ دگرسانی و نوع آبهای دگرسانکننده کاهش خواهد یافت (Tang et al. 2008; DePaolo 2011). نسبت Sr/Ca بهطور معمول با افزایش دگرسانی کاهش مییابد که به سهم خود میتواند بهعنوان میزان حفظشدگی نمونهها در نظر گرفته شود (Ullmann and Korte 2015)، اما در نظر گرفتن تنها میزان Sr بهعنوان یک شاخص در تعیین میزان دگرسانی یا نوع مینرالوژی نمیتواند بسیار دقیق باشد؛ زیرا بسته به عرض جغرافیایی، فیزیکوشیمی آب دریا، عمق آب، نوع مینرالوژی پوستههای مختلف فسیلی و حتی ترکیب آن در فوناهای یک گروه فسیلی متفاوت است (Korte and Hesselbo 2011). ضریب توزیع مولار Sr برای scleractinian corals و جلبکهای سبز آهکی نزدیک به 1، برای نرمتنان کلسیتی، نانوفسیلهای آهکی (کوکولیتها) و فرامینیفرهای پلانکتون بین 13/0 تا 28/0 و بین 05/0 تا 2/0 برای کلسیت غیربیوژنیک در تغییر است (Elderfield et al. 2000). مقادیر مولار نسبت Sr/Ca برای نمونههای سازند سروک در دو میدان بررسیشده شامل مقادیر بیشینه و کمینه 2/0 تا 9/0 و میانگین 56/0 برای میدان اهواز و شامل مقادیر بیشینه و کمینه 13/0 تا 2/2 و میانگین 6/0 برای میدان منصوری است. با توجه به اینکه سازند سروک در زمان نهشت آن در محدودۀ عرض حارهای واقع بوده است (Ziegler 2001) و یک پلاتفرم کربناتۀ کمعمق تا بسیار کمعمق در حاشیۀ غیرفعال ورقۀ عربی در نظر گرفته میشود و محتوای فسیلی و حجم گل کربناته و نرخ تولید کربنات در آن مشابه آبهای گرم و کمعمق عهد حاضر با غلبۀ موجودات اتوتروفیک و گل کربناته در زمینه است (برای مثال خلیج فارس Reijmer 2021) و مقادیر Sr در آن دارای بیشترین تشابه با نمونههای آراگونیتی تروپیکال عهد حاضر است، میتوان نتیجه گرفت که مینرالوژی اولیه در این سازند آراگونیتی بوده است. مقادیر کمتر Sr در نمونهها نسبتبه نمونههای عهد حاضر، بهدلیل تأثیر دو فاز دیاژنز متئوریکی و تدفینی بر این نمونهها بوده است که به تخلیۀ Sr از شبکۀ کربناتهای این سازند منجر شده است. این تفسیر توسط مطالعات پتروگرافی نظیر حضور گستردۀ گل کربناته در ماتریکس، وجود سیمان همضخامت دریایی در اطراف نمونهها، که مشخصۀ دریاهای آراگونیتی آب گرم عهد حاضر است (Adabi and Asadi Mehmandosti 2008)، وجود شواهد گستردۀ انحلال ناشی از تأثیر آبهای متئوریکی و شواهد دیاژنز تدفینی تأییدشدنی است (اشکال 5 و 6).
در نمودار Mn در برابر Sr (شکل 11)، بهمنظور تحلیل کانیشناسی اولیۀ سنگ آهکهای سازند سروک، محدودۀ این سازند با محدودۀ آراگونیتهای آبهای گرم عهد حاضر (Milliman 1974) و سنگهای آهکی مزدوران مربوط به بخش کمعمق حوضه (Adabi and Rao 1991) مقایسه شده است. با توجه به این نمودار، نمونههای آهکی سازند سروک در راستا و نزدیکی محدودۀ نمونههای آراگونیتی مزدوران (Adabi and Rao 1991) با ترکیب کانیشناسی اولیۀ آراگونیتی قرار گرفته است. نمونههای سنگ آهکی سازند سروک بهویژه در میدان منصوری، بهدلیل مقادیر پایین منگنز تا حدودی خارج از محدودۀ نمونههای آراگونیتی مزدوران (Adabi and Rao 1991) و سنگهای آهکی حارهای گوردون اردویسین تاسمانیا (Rao 1990) قرار گرفتهاند که این امر بهدلیل متأثرشدن کمتر این نمونهها از نفوذ آبهای متئوریکی بوده است. بهطور کلی میتوان چنین استنباط کرد که کاهش میزان استرانسیوم در نمونههای سنگ آهکی سازند سروک بهعلت دگرسانی پس از نهشت و حضور رودیستهای کلسیتی در نمونههای کل پودرشده از توالی سروک بوده است.
شکل 11- تغییرات Mn در مقابل Sr. با توجه به اینکه نمونههای پودر از سنگهای با کمترین میزان دگرسانی انتخاب شدهاند، بنابراین بیشتر آنها بهدلیل محتوای کمتر منگنز در سمت چپ و در راستای محدودۀ نمونههای آراگونیتی مزدوران و سنگهای آهکی حارهای گوردون اردویسین تاسمانیا (استرالیا) با ترکیب کانیشناسی آراگونیتی قرار گرفته است.
Fig 11- The cross plot show the co-variation of Mn versus Sr. The Sarvak data are located at the left and alongside the Mozduran and the Ordovician warm water Gordon limestones with the original aragonite mineralogy, since the selected samples of the Sarvak Fm. experienced less alteration and thus have less Mn and more Sr contents.
براساس تغییرات نسبت Sr/Mn در برابر Mn (شکل 12)، برای تأیید مینرالوژی اولیه و میزان انحلال و دگرسانی در نمونههای سازند سروک، مشخص میکند که نمونههای سنگ آهکی سازند سروک در محدودۀ نمونههای آراگونیتی گوردون تاسمانیا و محدودۀ آراگونیتی سازند سروک در ناحیۀ فارس (Gholami Zadeh et al. 2019) قرار گرفته است که میتواند بهدلیل ترکیب کانیشناسی اولیۀ مشابه برای نمونههای سنگ آهکی سازند سروک باشد. میتوان گفت که نمونههایی با Mn بیشتر از 10 پیپیام، که در داخل و یا نزدیکی محدودۀ کربناتهای آراگونیتی گوردون تاسمانیا و انتهای محدودۀ سازند سروک قرار گرفتهاند، بهدلیل بالاتربودن میزان Mn آنها در یک سیستم باز دیاژنتیکی، تحت تأثیر آبهای متئوریکی قرار گرفتهاند و درنتیجه میزان تخلیۀ بیشتری را متحمل شدهاند. نمونههایی که در خارج محدودۀ نمونههای آراگونیتی گوردون تاسمانیا و محدودۀ آراگونیتی سازند سروک در ناحیۀ فارس (Gholami Zadeh et al. 2019) قرار گرفتهاند، بهدلیل نسبت Sr/Mn بالاتر و درنتیجه میزان Mn پایینتر دارای کمترین میزان دگرسانی دیاژنتیکی نسبتبه آثار آبهای متئوریکی بهدلیل متأثرشدن در یک سیستم بسته تا نیمهبستهاند.
شکل 12- تغییرات Mn در برابر Sr/Mn در نمونههای سنگ آهکی سازند سروک. گسترش نمونهها در محدودۀ وسیعی از نمودار، دال بر تأثیر دگرسانی پس از نهشت بر نمونهها در دو سیستم باز و بسته است.
Fig 12- The cross plot of Mn versus Sr/Mn ratio in the Sarvak limestone. Skattering data in a wide range reveal alteration in an open to close diagenetic system.
تغییرات محتوای آهن در برابر استرانسیوم (شکل 13) برای تعیین باز یا بستهبودن سیستم دیاژنتیکی، میزان تبادل آب به سنگ و شرایط اکسیداسیون و احیایی سیستم (Brand and Veizer 1980; Lohmann 1988; Knorich and Mutti 2006) در سنگهای آهکی سازند سروک در میدانهای مطالعهشده را نشان میدهد که این کربناتها تحت شرایط اکسیدان تا احیایی تثبیت شدهاند؛ وجود دولومیتهای بسیار ریز بلور و شفاف در بخش حوضۀ سازند سروک که میتواند در طی دیاژنز اولیه در سطح تماس بین آب و رسوب و بهدلیل میزان پایین رسوبگذاری و فعالیت میکروبهای احیاکنندۀ سولفات تشکیل شده باشد، مؤید این موضوع است. همچنین موقعیت سنگ آهکهای سازند سروک در میدانهای اهواز و منصوری در شکل 13 نشاندهندۀ تبادل آب به سنگ پایین تا متوسط و بالا در یک سیستم دیاژنتیکی بسته تا نیمهبسته و باز است. این امر براساس موقعیت استراتیگرافی نمونههای برداشتشده در طول توالیهای سکانس استراتیگرافی این سازند تأییدشدنی است. محدودههای آراگونیت (A)، کلسیت پر منیزیم (HMC) و کلسیت کم منیزیم (LMC) برای نمونههای کربناته، که تحت تأثیر دگرسانی قرار نگرفتهاند، ترسیم شده است، در حالی که ترکیب سنگهای آهکی سازند سروک محصول تبادل آب به سنگ بوده است.
شکل 13- تغییرات Sr (نرمالایزشده نسبتبه کلسیم) در مقابل Fe. (A: آراگونیت، HMC: کلسیت پرمنیزم، LMC: کلسیت کم منیزیم) (Brand and Veizer 1980; Lohmann 1988; Knorich and Mutii 2006). مقادیر Sr در محور عمودی میزان تبادل آب به سنگ را نشان میدهد که معیاری برای باز یا بستهبودن سیستم دیاژنتیکی و محتوای Fe در محور افقی نشاندهندۀ شرایط عمدتاً احیایی در زمان تهنشینی است.
Fig 13- The Fe variation versus Sr (normalized to calcium). A: aragonye, HMC: high-Mg calcite, and LMS: low-Mg calcite (Brand and Veizer 1980; Lohmann 1988; Knorich and Mutii 2006). The value of Sr on the Y-axis shows the rate of water/rock interaction and exhibits a measure of the openness of the diagenetic system. The value of Fe on the X-axis shows the degree of redox condition during deposition.
ایزوتوپهای پایدار اکسیژن و کربن
نسبتهای اولیۀ ایزوتوپی در کربناتها میتواند درنتیجۀ دیاژنز رخداده بر سنگهای کربناته تحت تأثیر قرار گیرد. بنابراین تغییرات ایزوتوپی میتوانند ابزاری مفید برای تشخیص الگوهای دیاژنزی باشند که در هنگام مطالعات پتروگرافی و عنصری مبهم مانده و یا مشخص نشدهاند. تمامی سیستمهای ایزوتوپی با زمان اقامت طولانی دستخوش تغییراتی در مقادیر آنها در آب اقیانوس در طول زمان زمینشناسی در طی فانروزوئیک شدهاند (برای مثال Veizer et al. 1999; Prokoph et al. 2008; Misra and Froelich 2012; Vollstaedt et al. 2014; Sharp 2017).
تغییرات ایزوتوپ اکسیژن و کربن
واضح است که درنتیجۀ سیمانیشدن نمونهها و یا دگرسانیهای شدید بافت اولیۀ رسوبی، شاهد کاهش در مقادیر ایزوتوپهای اکسیژن و کربن خواهیم بود ( برای مثال Brand and Veizer 1981; Al-Aasm and Veizer 1986a, 1986b; Marshall 1992; Sælen et al. 1996). دربارۀ ایزوتوپهای کربن، تخلیۀ مرتبط با دیاژنز δ13C عمدتاً بهدلیل تأثیر فازهای اکسیدشدۀ کربن آلی (که ازنظر ایزوتوپی سبکاند) است که همراه با کربن غیرارگانیک حلشده (Dissolved inorganic carbon) در ترکیب سیال دیاژنتیکی مشارکت داشتهاند (Al-Aasm and Veizer 1986a, 1986b; Marshall 1992).
کاهش در مقادیر δ18O در طی دیاژنز میتواند به تأثیر تخلیۀ 18O آبهای متئوریکی و نیز افزایش دما در طی دگرسانی پس از نهشت رسوبات مرتبط باشد (Brand and Veizer 1981; Al-Aasm and Veizer 1986a, 1986b). عامل دیگری که بهندرت برای تغییرات مرتبط با دیاژنز در مقادیر δ18O در نظر گرفته شده است، آثار عدمتعادلی ایزوتوپی بین مولکولهای مختلف در سیال دیاژنتیکی حاوی اکسیژن است که بهدلیل تبادل ایزوتوپی آهسته در بین این مولکولها رخ داده است (Watkins et al. 2013). افزایش میزان رسوبگذاری و نیز افزایش pH به کاهش ضریب توزیع اکسیژن بین محلول و کلسیت منجر میشود (Zeebe 2007; Watkins et al. 2013) که به سهم خود میتواند به تخلیۀ مقادیر δ18O در حد چند پرمیل در کلسیت دیاژنتیکی منجر شود (Ullmann and Korte 2015; Sharp 2017).
تأثیر دگرسانی بر مقادیر δ18O کربناتها بهمراتب بیشتر از مقادیر δ13C آنهاست (Brand 2004; Winkelstern and Lohmann 2016)، زیرا سیالات دیاژنتیکی حاوی بیش از 27 مول بر لیتر اکسیژناند، این در حالی است که این سیالات تنها چند میلی مول بر لیتر کربن دارند. با وجود این، این تضاد در غلظت ایزوتوپی در سیالات دیاژنتیکی بهتنهایی قادر به توضیح طبیعت مقاومتر علائم ایزوتوپ کربن در مقابل دگرسانی دیاژنتیکی نیست. ادغام و مشارکت کربن و اکسیژن سبک در طی دگرسانی، به ایجاد یک انطباق مثبت δ13C/δ18O در کربنات دیاژنتیکی نهایی منجر خواهد شد.
دامنۀ تغییرات ایزوتوپ اکسیژن در نمونههای سازند سروک بینPDB ‰ 18/3- تا PDB ‰ 41/6- (میانگینPDB ‰ 17/5) و مقادیر ایزوتوپ کربن بینPDB ‰ 64/4- تا PDB ‰ 31/4 (میانگینPDB ‰ 24/2) است. در شکل 14 محدودۀ سازند سروک با محدودههای ارائهشده برای سنگ آهکهای دریایی کرتاسه توسط کیث و وبر (Keith and Weber 1964) و محدودۀ کربناتهای سازند سروک ارائهشده توسط اسدی مهماندوستی و همکاران (Asadi Mehmandosti et al. 2013) در زون ایذه، حاجیکاظمی و همکاران (Hajikazemi et al. 2017) در خلیج فارس و نویدطلب و همکاران (Navidtalab et al. 2019) در زون لرستان مقایسه شده است. نمونههای مطالعهشده از سازند سروک در محدودههای ارائهشده برای نمونههای آهکی کرتاسه توسط این محققان واقع شده است که این امر مؤید نهشت سنگ آهکهای سازند سروک در حالت تعادل ایزتوپی با آب دریای کرتاسه است؛ اگرچه این نمونهها با دگرسانی ناشی از فرآیندهای دیاژنتیکی در سیستمهای مختلف دیاژنتیکی تحت تأثیر قرار گرفتهاند. در شرایط آبوهوای گرم و مرطوب تغییرات ایزوتوپ کربن بهمراتب بیشتر از ایزوتوپ اکسیژن است و درنتیجه به ایجاد یک روند J برگشته منجر میشود. معمولاً بهدلیل کربن آلی موجود در قشر رسوب و اکسیدشدن آن و تأثیر آبهای متائوریکی بر آن به کاهش ایزوتوپ کربن منجر میشود.
شکل 14- تغییرات مقادیر ایزوتوپ اکسیژن در مقابل ایزوتوپ کربن در نمونههای آهکی سازند سروک. محدودۀ سازند سروک با محدودههای ارائهشده توسط دیگر محققان مقایسه شده است. تخلیه و کاهش مقادیر ایزوتوپ کربن دال بر افزایش دگرسانی متئوریکی در جهت رو به پایین در نمونههایی است که در این محدوده قرار میگیرند. تخلیۀ کم مقادیر ایزوتوپ اکسیژن حاکی از تأثیر جزئی دیازنز تدفینی بر نمونهها و غلبۀ دیاژنز متائوریکی است.
Figure 14. The plot of O isotope versus C isotope in the Sarvak limestone correlated with the Cretaceous marine limestone (Keith and Weber 1964), the upper Sarvak in the Persian Gulf (Hajikazemi et al. 2017), The Sarvak Formation in the Izeh Zone (Asadi-Mehmandusti et al. 2013), and the Sarvak Formation in Lorestan Salient (Navidtalab et al. 2019). The minor depletion in the O values is mostly due to the gentle influence of burial diagenesis.
با توجه به این مطلب که ایزوتوپهای پایدار اکسیژن و کربن نسبتبه فرآیندهای دیاژنتیکی (اولیه و تأخیری) حساساند، بنابراین سه نوع روند دیاژنتیکی (فرآتیک دریایی، متئوریکی و تدفینی) براساس تغییرات مقادیر ایزوتوپهای اکسیژن و کربن شناساییشدنی است (Vincent et al. 2010). تغییرات ایزوتوپ اکسیژن در برابر ایزوتوپ کربن بیانگر روند دیاژنز فرآتیک دریایی برای تعدادی از نمونههای سنگ آهکی سازند سروک در میدان اهواز است (شکل 15). اما تأثیر دگرسانی تحت دیاژنز متئوریکی نیز برای بخش بیشتر نمونهها نمایان است (شکل 15). توضیح این نکته لازم است که ترسیم تغییرات مقادیر ایزوتوپ اکسیژن در مقابل ایزوتوپ کربن در شکل 14 به نمایش روند دیاژنز متئوریکی بهصورت یک روند دو متغیره با الگوی J برگشته (Inverted J-trend) (Lohmann 1988) برای سنگ آهکهای سروک منجر شده است.
شکل 15- ترسیم تغییرات ایزوتوپ اکسیژن در مقابل ایزوتوپ کربن برای نمونههای سنگ آهکی سازند سروک در میدانهای اهواز و منصوری و ترسیم دادههای ایزوتوپ اکسیژن در برابر ایزوتوپ کربن برای سنگهای آهکی سازند سروک، نشاندهندۀ تأثیر دگرسانی از زمان نهشت در بستر دریا (فرآتیک دریایی) تا دیاژنز ناشی از آبهای متئوریکی و نیز دگرسانی مرتبط با تدفین بهصورت جزئی برای این کربناتهاست (محدودهها برگرفته از Knauth and Kennedy 2009).
Fig 15- The plot of oxygen versus carbon isotope indicates the influence of syndepositional diagenesis on the sea floor in the marine phreatic environment to the meteoric and burial realm.
تعیین دمای دیرینۀ آب دریا در زمان کرتاسه
ایزوتوپ اکسیژن کربناتها به فاکتورهای مختلفی بستگی دارد که عبارت است از حجم یخ، شوری، میزان اشباع Ca، pH و دمای آب دریایی که از آن نهشته شدهاند (Adabi and Asadi Mehmandousti 2008; Žák et al. 2011). دورۀ کرتاسۀ میانی فاقد یخچال است و یکی از گرمترین شرایط آب و هوایی را در توالیهای فانروزوئیک در بر میگیرد (Bice and Norris 2002; Hajikazemi et al. 2010). سنگینترین ایزوتوپ اکسیژن یا مقادیر ایزوتوپ اکسیژن با حداقل دگرسانی میتواند بهعنوان یک ترمومتر برای دریاهای کرتاسه یا بهعنوان اندازهگیری دما در هنگام تدفین نسبتاً کمعمق (Relatively shallow burial) با استفاده از معادلۀ آندرسون و آرتور استفاده شود. معادلات مختلفی برای تعیین دمای دیرینه طی شرایط تدفین نسبتاً کمعمق (Relatively shallow burial) وجود دارد که در اینجا از معادلۀ آندرسون و آرتور (Anderson and Arthur 1983) استفاده شده است:
T= 16 – 4.14 (δc - δw) + 0.13 (δc - δw)2
در این معادله:
= T دمای دیرینه برحسب درجۀ سانتیگراد
= δc ایزوتوپ اکسیژن در سنگهای آهکی مطالعهشده برحسب VPDB
δw = ایزوتوپ اکسیژن آب دریا در زمان کرتاسه برحسب SMOW
وایزر و همکاران (Veizer et al. 1999) با اندازهگیری ایزوتوپهای اکسیژن حدود 218 نمونه کلسیتی مربوط به دورههای مختلف زمینشناسی، میزان ایزوتوپ اکسیژن آب دریا در دورههای مختلف را تعیین کردهاند. به این ترتیب میزان ایزوتوپ اکسیژن آب دریا در دورۀ کرتاسه حدود-1 SMOW بوده است (Barron 1983; Gröcke et al. 2003). با استفاده از رابطۀ آندرسون و آرتور (Anderson and Arthur 1983) و سنگینترین میزان ایزوتوپ اکسیژن با حداقل دگرسانی (‰18/3-)، حداقل دمایی که کربناتهای سازند سروک تحت تأثیر تدفین بسیار کمعمق قرار گرفتهاند، حدود 26 درجۀ سانتیگراد محاسبه شده است. این تعیین دما در مقایسه با مقادیر پیشنهادی دمای سطح آب دریای کرتاسۀ میانی، که از 28 تا 36 درجۀ سانتیگراد برای محیطهای دریای باز حارهای تخمین زده شده است، پذیرفتنی است (Immenhauser et al. 2005; Forster et al. 2007; Hajikazemi et al. 2017; Asadi Mehmandousti et al. 2013). در شکل 16 محدودههایی مشخص شده است که δ18O در حالت تعادلی با محیط تشکیل خود بوده است. همانطور که پیشتر بیان شد، فاکتورهای اصلی تأثیرگذار بر مقادیر δ18O دما و ترکیب، سیالاتیاند که از آن نهشته میشوند.
شکل 16- ترسیم دمای بهدستآمده از آنالیز 18O در نمونههای سازند سروک. ترکیب ایزوتوپی این نمونهها برحسب محیط دیاژنتیکی تغییر یافته است که در آن دگرسان شدهاند (برگرفته از انیل (O’Neil et al. 1969) به روز شده توسط Ullmann and Korte 2015).
Fig 16- The temperature plotted versus the 18O values. The isotopic content of the samples changed based on the alternation that occurred in each diagenetic environment.
تعیین درجۀ شوری
تعیین درجۀ شوری محیط رسوبی از دیگر کاربردهای ایزوتوپ اکسیژن در کربناتهاست (Keith and Weber 1964; Narayanan et al. 2007; Fallah-Bagtash et al. 2020). یکی از مهمترین فاکتورهای مؤثر بر ایزوتوپ اکسیژن، میزان درجۀ شوری محیط رسوبی است. تبخیر یا ورود آبهای شور یا آبهای شیرین (متئوریک یا جوی) سبب تغییر شوری آب دریا میشود. معادلۀ زیر توسط کیث و وبر برای تعیین درجۀ شوری محیط رسوبی، براساس ایزوتوپهای پایدار اکسیژن و کربن ارائه شده است (Keith and Weber 1964).
Z= 2.048 (δ13C + 50) + 0.498 (δ18O + 50)
Z= 2.048 (2.08 + 50) + 0.498 (-3.18 + 50)
Z= 130
در این معادله مقادیر δ18O و δ13C برحسب واحد VPDB است و براساس آن مشخص میشود که تغییرات δ13C تأثیر بیشتری نسبتبه تغییرات δ18O بر مقدار شوری دارد. این معادله برای تعیین و تشخیص محیطهای دیاژنزی دریایی و متئوریک یا بهطور کلی برای تشخیص تأثیر ورود آبهای جوی یا رخنمون سطحی و افت نسبی سطح آب دریا به کار میرود. در صورتی که Z >120 باشد، نشاندهندۀ رسوبگذاری در محیط دریایی با شوری نرمال است. اگر Z<120 باشد، رسوبگذاری در محیط آب شیرین روی داده است و اگر Z =120 باشد، بیانگر نهشتهشدن در محیط حد واسط بین آب شیرین و آب دریاست (Keith and Weber 1964). در این مطالعه مقادیر ضریب شوری تمامی نمونهها با معادلۀ کیث و وبر محاسبه شده است. بر این اساس مقادیر متوسط این شاخص در توالی مطالعهشده 130 است که این امر نشان میدهد کربناتهای سازند سروک از آب دریا با شوری نرمال نهشته شده و خود با مطالعات رخسارهای و استراتیگرافی صورت گرفتهاند و جایگاهی از توالی، که نمونهها از آن برداشت شدهاند، تأییدشدنی است. هرچند این کربناتها بعداً تحت تأثیر فرآیندهای دیاژنزی در محیط تدفین و نیز دیاژنز متائوریکی قرار گرفتهاند.
نتیجه
از مطالعات پتروگرافی و ژئوشیمی رسوبی سازند سروک در دو میدان اهواز و منصوری نتایج زیر حاصل شده است: