Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD in Geology, Department of Geology, Faculty of Sciences, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
2 Associate Professor, Department of Geology, Faculty of Sciences, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
3 Assistant Professor, Department of Geography, Faculty of Sciences, Imam Ali University, Tehran, Iran
Abstract
Main Subjects
مقدمه
مخروطافکنهها بیشتر در مناطق خشک و نیمهخشک و در امتداد جبهههای کوهستانی تشکیل میشوند. مورفولوژی و اختصاصات رسوبی آنها، اطلاعات ارزشمندی را از اقلیم دیرینه، زمینساخت، سنگشناسی و حوضۀ زهکشی منطقه فراهم میکنند (Quigley et al. 2007; Hedrick et al. 2013; Ozpolate et al. 2022). رخسارهها و ساختار نهشتههای مخروطافکنهها متأثر از: 1) تنوع محیطهای رسوبی؛ 2) فعل و انفعالات مخروطافکنه با محیطهای پیرامون؛ 3) عوامل برونزاد[1] و 4) عوامل کوچک مقیاس و محلیتر[2] ازجمله اقلیم، زمینساخت، سطح اساس و تأمین رسوب است (Gough 2015). علیرغم علاقۀ جامعۀ علمی به فرآیندهای مخروطافکنه و مخاطرات زمینشناسی ناشی از آن، مطالعات بسیار ناچیزی دربارۀ توصیف و تفسیر اختصاصات رسوبی، چینهشناسی و فرآیندهای رسوبی مخروطافکنهها انجام شده است (Blair 1998; Moscariello 2017; Deynoux et al. 2005). این امر ناشی از دشواری مشاهدۀ مستقیم و توصیف فرآیندهای رسوبی است که بیشتر با رویدادهای آنی، خطرناک و پیشبینینشدنی همراه است؛ بنابراین، برای ارزیابی کامل تکامل مخروطافکنه، پیشبینی فرآیندهای رسوبی غالب و ارزیابی خطرات بالقوۀ آن، درک صحیحی از رخسارهها و ساختار رسوبی نهشتههای مخروطافکنه موردنیاز است (Maraga et al. 1998)؛ از این رو بهمنظور جبران این نقصان و با توجه به اینکه بخش درخور توجهی از فعالیتهای عمرانی و توسعۀ شهرها، مخاطرات زمینشناسی ازجمله ریزگردها، تشدید دامنۀ امواج لرزهای، روانگرایی، فرونشست، احداث سدهای زیرزمینی و حفاظت منابع آب (Houston 2002)، کشاورزی، زیستمحیطی و برخی پتانسیلهای اقتصادی همانند ماسههای صنعتی، املاح تبخیری، منابع قرضه و غیره در مخروطافکنهها انجام میشود، مطالعۀ این نهشتهها از اهمیت فراوانی برخوردار است. در حاشیۀ شمالی دشت قزوین، فعالیت تکتونیکی گسل شمال قزوین به تشکیل مخروطافکنههای متعددی منجر شده است. با این حال تغییرات اقلیمی و سنگشناسی حوضۀ زهکشی، نقش چشمگیری در وقوع رخسارههای آنها دارند. اهداف این مطالعه عبارتند از: بررسی اختصاصات رسوبشناسی و رخسارههای رسوبی مخروطافکنۀ قزوین که میتواند نمایندۀ رایجترین فرآیندهای رسوبی در حاشیۀ شمالی دشت قزوین باشند و بحث دربارۀ مدل مخروطافکنۀ قزوین با تأکید بر توزیع اندازۀ دانه و ویژگیهای سنگشناسی حوضۀ زهکشی و فرایندهای رسوبی.
موقعیت جغرافیایی
دشت قزوین یک دشت ساختاری در شمال ایران، درنتیجۀ فعالیت گسل شمال قزوین و گسل ایپک (از نوع گسلهای فشاری با راستای شرقی-غربی) است که به ترتیب در مرز ارتفاعات البرز و دشت قزوین در شمال و مرز دشت قزوین و ارتفاعات رامند در جنوب دشت، تشکیل شده است (Berberian et al. 1993). دشت نسبتاً هموار قزوین از مخروطافکنهها و پادگانههای قدیمی و جوان، رسوبات رودخانهای، پهنههای سیلتی-رسی، پهنههای گلی-نمکی، پهنههای رسی و تپههای ماسهای تشکیل شده است. Rieben (1966) رسوبات دشت را از قدیم به جدید برحسب وقوع آنها، به چهار واحد سنگشناسی شامل آبرفتهایA ،B ،C و Dطبقهبندی کرده است. رسوبات این دشت عمدتاً از گراول، ماسه و گل همراه با بین لایهها و عدسیهای تبخیری و نهشتههای آهکی با منشأ ثانویه (عمدتاً به شکل پودری، لکهای، ندولار، تودهای و لامینار) تشکیل شده است. ضخامت رسوبات آبرفتی در بخشهای مرکزی دشت به 350 متر میرسد، با این حال، اطلاعات ژئوفیزیکی محدودی دربارۀ پیسنگ دشت در دسترس است. تنها شاهد پیسنگ دشت، مربوط به رخنمون سازند کرج (ائوسن) در شمال و جنوب دشت است (Berberian et al. 1993). مخروطافکنۀ قزوین با طول 26000 متر در حاشیۀ شمالی دشت قزوین با روند شمالی-جنوبی واقع شده است (شکل 1). بهطور کلی مخروطافکنههای شمال قزوین را براساس سنگشناسی غالب حوضۀ آبریز، میتوان به دو گروه تقسیم کرد: 1) سنگهای کربناتۀ لایهبندیشده، سنگهای ولکانی کلاستیک (بهویژه توف سبز) و رسوبات آواری ریزدانه (عمدتاً گلسنگ و سیلت استون) و 2) سنگهای آتشفشانی (یعنی توف سبز) مرتبط با دیگر سنگهای رسوبی آواری (کنگلومرا، ماسهسنگ و گلسنگ) (Annells et al. 1975). گروه دوم در حوضۀ آبریز مخروطافکنۀ قزوین در حاشیۀ شمالی دشت قزوین مشاهده میشود.
شکل 1- نقشۀ موقعیت مخروطافکنۀ قزوین. ایستگاههای نمونهبرداری با مثلث مشخص شده است.
Fig 1- Location map of Qazvin alluvial fan. Sampling stations are marked with triangles.
مواد و روشها
بهمنظور مطالعۀ رسوبات مخروطافکنۀ قزوین، برداشت نمونه بهصورت نقطهای بر مبنای تغییرات رسوبشناسی، بافت، ساخت، ضخامت و رنگ انجام شد. بر این اساس تعداد 26 نمونه از رخسارههای مختلف در قالب تعداد 11 برش رسوبی و 2 نمونۀ سطحی جمعآوری شده است (شکل 1 و جدول 1). با استفاده از GPS، مختصات جغرافیایی نمونهها تعیین شد. بهمنظور آنالیز جهت جریان دیرینه، شیب و آزیموت ساختارهای رسوبی جهتدار، نظیر آرایش فلسی پبلها و طبقهبندیهای مورب مسطح و عدسیشکل در صحرا از کمپاس استفاده شد. همچنین با استفاده از چارتهای مانسلرنگ، رسوبات و خاکهای دیرینه در توالیهای رسوبی تعیین شد. شناسایی رخسارههای رسوبی در صحرا، بر مبنای طبقهبندی Miall (2006) و براساس اختصاصات بافتی و ساختاری انجام شد. ویژگیهای مورفولوژیکی بزرگمقیاس کالکریتها با استفاده از طبقهبندیAlonso-Zarza and Wright (2010) در بررسیهای میدانی شناسایی شد. نظر به اینکه اندازۀ دانههای رسوبات آبرفتی بهخصوص در مخروطافکنهها و پادگانهها، تغییرات وسیعی را از بولدر تا رس نشان میدهد، دانهسنجی با روشهای گوناگونی مانند اندازهگیری مستقیم، الک و دانهسنجی لیزری انجام شد. نمونههای سطحی از عمق 2/0 تا 5/0 متر زیر سطح برداشت شد تا از تغییرات ثانویۀ احتمالی اجتناب شود. طبقهبندی دانهها براساس مقیاس ونتورث انجام شد. از طرف دیگر، بهمنظور دانهسنجی دانههای پبلی، سعی بر آن شد که از هر ایستگاه، قطر بلند صد پبل درشتتر از 6 سانتیمتر به روش مستقیم اندازهگیری شود و درنهایت طبقهبندی برای درصد فراوانی دانههای با قطرهای مختلف ارائه شد (He et al. 2017). همچنین برای تهیۀ مقاطع نازک، تعداد 9 نمونه از بخش ماسهای بهمنظور تعیین منشأ رسوبات پس از اشباع با رزین تهیه شد (Carver 1971). برای نامگذاری رسوبات گراولی و ماسهای ازنظر ترکیبی، از طبقهبندی Folk (1980) بهره گرفته شد. آنالیز مدال برای نمونههای ماسهسنگی با شمارش بیش از 250 نقطه در هر مقطع بر مبنای روش گزی-دیکنسون (Gazzi 1966; Dickinson 1970) انجام شد. برای تفکیک کانیهای کربناته از روش رنگآمیزی توسط آلیزارین رد اس (Carver 1971) استفاده شد. همچنین تعداد 4 نمونه بهصورت پودر و 2 نمونه رس جهتیافته برای تعیین کانیشناسی رسوبات آنالیز شد. از هر نمونۀ رسی سه اسلاید اشباع با منیزیم، اشباع با منیزیم و اتیلن گلیکول، اشباع با پتاسیم آماده شد. نمونههای اشباع با کلرید منیزیم به مدت حداقل 5 ساعت با بخار اتیلن گلیکول در دمای 70 درجه واکنش داده شد و نمونههای اشباع با کلرید پتاسیم در کوره به مدت 3 ساعت در معرض حرارت 550 درجۀ سانتیگراد تیمار شد (Moore and Reynolds 1989; Poppe et al. 2001). نمونهها در آزمایشگاه مرکزی دانشگاه ملایر با دستگاه اشعۀ ایکس مدل Unisantis-XMD 300 با منبع CuKαشناسایی شد. درنهایت با تلفیق دادههای صحرایی، آزمایشگاهی، رخسارههای رسوبی و منشأ رسوبات، مدل مخروط افکنۀ قزوین شناسایی و تحلیل شد.
نتایج
ویژگی بافتی رسوبات مخروطافکنه
توصیف: در منطقۀ مطالعهشده، بولدرهای با قطر 1 تا 2 متر بهندرت مشاهده شد. گراولهای با قطر 6 تا 12 سانتیمتر، فراوانترین رده (50 تا 80درصد) از گراولهای درشت (قطر بلندتر از 6 سانتیمتر) به شمار میروند. فراوانی ردۀ 12 تا 25 سانتیمتر در مخروطافکنه 20 تا 40درصد و فراوانی دیگر گروهها کمتر از 20درصد است (شکل 2). چارچوب[3] اصلی رسوبات این مخروطافکنه را دانههای گراولی بزرگتر از mm4 تشکیل میدهند و زمینه از دانههای mm4> تشکیل شده است. بافت بیشتر رسوبات مخروطافکنهای گراول ماسهای، ماسۀ گراولی و گراول است (شکل 3). برخی از آنها بافت دانهافزون و برخی دیگر بافت گلافزون دارند. این رسوبات عمدتاً شامل گراول درشت تا سیلت و رس ریزدانهاند و کاهش اندازۀ دانهها بهسمت بخشهای پایینی و حاشیۀ مخروطافکنهها مشاهده میشود. فراوانی رسوبات ریزدانه در مخروطافکنۀ قزوین نسبتبه دیگر مخروطافکنههای حاشیۀ شمالی دشت قزوین ملاحظهشدنی است؛ از این رو عمدتاً جورشدگی بد (87/0 فی) تا خیلی بد (22/3 فی) را نشان میدهند (شکل A4). کجشدگی نمونههای برداشتشده از 42/0- تا 79/0 متغیر است، بهطوری که در بالادست مخروطافکنۀ مثبت تا خیلیمثبت و در بخشهای پایینی منفیتر است (شکل B4). منحنی توزیع اندازۀ دانهها ازنظر کشیدگی در محدودۀ بسیار پهن (52/0) تا بینهایت کشیده (60/3) قرار گرفتهاند، این در حالی است که منحنی کشیدگی عمدتاً پهن تا متوسط است (شکل C-D4). مقایسۀ کشیدگی نمونههای بالادست مخروطافکنهها نسبتبه پاییندست، نشان میدهد ارتباط نسبتاً معنیداری بین ریزدانهشدن نمونههای پاییندست و پهنترشدن منحنی فراوانی وجود دارد.
تفسیر: نتایج دانهسنجی رخسارهها نشان میدهد اندازۀ رسوبات مخروطافکنۀ قزوین، تغییرات وسیعی را از گراول تا رس نشان میدهد و بافت رسوبات آنها، گراول، ماسۀ گراولی و گراول ماسهای است. به همین علت بیشتر نمونهها جورشدگی خیلی ضعیفی را نشان میدهند. کجشدگی مثبت نیز از شاخصهای رسوبات مخروطافکنههاست (Zhang et al. 2015). این امر ناشی از وجود دانههای ریز با فراوانی ناچیز در میان دانههای درشتتر است که باعث کشیدگی دنبالۀ منحنی بهسوی دانههای ریزتر میشود. وجود رسوبات ریز در چنین محیطهایی ناشی از سایش و خردشدگی دانههای درشتتر و همچنین دانههای ناپایدار است. همچنین روند معنیداری در فرم، کرویت و گردشدگی گراولها از بالادست به پاییندست مخروطافکنه مشاهده نشد. تخریب دانههای درشتتر در طی حمل بهسمت پاییندست، دانههای کوچکتر و زاویهدار تولید میکند که باعث کاهش درجۀ گردشدگی در پاییندست میشود. علاوه بر این، درجات پایین گردشدگی در رسوبات منطقه میتواند ناشی از نزدیکی آنها به منشأ باشد. این امر فراوانی کمتر از انتظار دانههای گردشده در پاییندست را توجیه میکند. همچنین روندهای پیچیده در گردشدگی پبلها ممکن است ناشی از سهم کانالهای فرعی باشد. در میان لیتولوژیهای مطالعهشده، سنگهای سست مانند توف و آندزیت با حمل کوتاه بهآسانی گرد میشوند.
جدول 1– پارامترهای آماری اندازۀ رسوبات مخروطافکنه. نمونهها با ستارۀ سیاه و قرمز به ترتیب برای آنالیز مدال بخش ماسهای و آنالیز XRD بخش رسی استفاده شدهاند.
Table 1- Statistical parameters of the size of sediments of Qazvin alluvial fan. The samples with black and red stars have been used for modal analysis of the sand fraction and XRD analysis of the clay fraction, respectively.
شمارۀ ایستگاه |
عمق (m) |
گراول (%) |
ماسه (%) |
گل (%) |
میانگین (Mz) (ф) |
مد (Mo) |
جورشدگی (σI) (ф) |
کج شدگی (SKI) |
کشیدگی (KG) |
کد بافتی |
کد رخساره |
F-1 |
26/8 |
5/60 |
38 |
5/1 |
68/1- |
5/4- |
02/3 |
14/0 |
74/0 |
sG |
Gmp |
F-2 |
98/4 |
7/87 |
8/11 |
5/0 |
10/4- |
5/5- |
11/2 |
61/0 |
68/1 |
G |
Gmp |
F-3 |
68/2 |
82 |
8/17 |
2/0 |
41/3- |
5/4- |
46/2 |
64/0 |
39/1 |
G |
Gcp |
F-4* |
65/4 |
1/68 |
6/31 |
3/0 |
46/2- |
5/4- |
61/2 |
36/0 |
75/0 |
sG |
Gmp |
F-5 |
15/2 |
5/60 |
5/39 |
0 |
63/1- |
5/3- |
84/1 |
01/0- |
76/0 |
sG |
Gmp |
F-6* |
25/3 |
5/40 |
2/58 |
3/1 |
19/0- |
5/2 |
58/2 |
42/0- |
62/0 |
sG |
Gcp/ Gmp |
F-7* |
50/3 |
7/92 |
7 |
2/0 |
88/3- |
5/4- |
56/1 |
48/0 |
14/1 |
G |
Gmg |
F-8* |
95/2 |
46 |
50 |
4 |
53/0- |
5/2 |
41/2 |
07/0 |
73/0 |
sG |
Gmp |
F-9 |
58/6 |
7/91 |
8 |
3/0 |
99/3- |
5/5- |
75/1 |
41/0 |
97/0 |
G |
Glns |
F-10 |
39/4 |
80 |
3/19 |
6/0 |
85/2- |
5/3- |
34/2 |
24/0 |
04/1 |
G |
Gcp |
F-10* |
70/3 |
6/79 |
4/19 |
1 |
61/3- |
5/5- |
70/2 |
79/0 |
95/0 |
sG |
Gmp |
F-10 |
15/2 |
3/80 |
6/19 |
1/0 |
99/2- |
5/4- |
49/2 |
51/0 |
17/1 |
G |
Gcp |
F-11* |
65/3 |
53 |
9/46 |
1/0 |
20/1- |
5/3- |
36/2 |
01/0 |
72/0 |
sG |
Gmp |
F-12* |
10/4 |
7/35 |
1/61 |
2/3 |
07/0- |
5/0- |
43/2 |
04/0 |
86/0 |
sG |
Gcp |
F-13 |
45/2 |
4/59 |
8/39 |
8/0 |
50/2- |
5/5- |
22/3 |
63/0 |
58/0 |
sG |
Gmp |
F-14 |
30/2 |
2/85 |
7/14 |
1/0 |
59/3- |
5/5- |
28/2 |
44/0 |
18/1 |
G |
Gmp |
F-15* |
85/3 |
2/82 |
1/17 |
7/0 |
80/1- |
5/2- |
49/1 |
72/0 |
60/3 |
G |
Gtc |
F-16* |
25/4 |
4 |
5/89 |
5/6 |
72/2- |
5/2 |
24/1 |
21/0- |
69/1 |
gS |
Sm |
F-17* |
45/3 |
0 |
1/99 |
8/0 |
67/1- |
5/1 |
87/0 |
03/0- |
90/0 |
gS |
Sm |
F-18* |
65/5 |
19 |
2/79 |
8/1 |
71/0- |
5/2 |
91/1 |
05/0 |
75/0 |
gS |
Sm |
F-19 |
15/4 |
4/7 |
7/86 |
9/5 |
97/1- |
5/2 |
69/1 |
30/0- |
09/1 |
gS |
Sm |
F-20 |
30/2 |
5/31 |
6/65 |
9/2 |
18/0- |
5/0- |
99/1 |
19/0 |
83/0 |
sG |
Gmp |
F-21* |
95/1 |
1/47 |
7/51 |
2/1 |
22/0- |
5/2- |
16/2 |
24/0 |
52/0 |
sG |
Gmp |
F-22 |
25/2 |
6/36 |
2/59 |
1/4 |
36/0- |
5/1 |
12/2 |
0 |
82/0 |
sG |
Gmp |
F-23* |
75/1 |
5/46 |
53 |
4/0 |
41/0- |
5/2- |
96/1 |
26/0 |
83/0 |
sG |
Gmp |
F-24 |
40/1 |
5/13 |
5/81 |
1/5 |
48/1- |
5/2 |
91/1 |
37/0- |
86/0 |
gS |
Sm |
شکل 2-تصویر شماتیک برش عرضی، تصاویر صحرایی محل اندازهگیری نمونهها و هیستوگرام گراولهای درشتتر از 6 سانتیمتر در مقطع طولی مخروطافکنۀ قزوین. ضخامت آبرفتها فرضی است.
Fig 2- Schematic image of transverse section, field images of granolometery location of samples and histogram of gravels larger than 6 centimeters in the longitudinal section of the studied alluvial fan. The thickness of alluvium is hypothetical.
شکل 3- نمودار مثلث بافتی رسوبات منتخب مخروطافکنۀ مطالعهشده (محدودۀ بافتی بخشهای بالایی، میانی و پایینی مخروطافکنه روی شکل تفکیک شده است) براساس Folk (1980). U.Fan: بالادست مخروطافکنه؛ M.Fan: بخش میانی مخروطافکنه و L.Fan: بخش پاییندست مخروطافکنه.
Fig 3- The textural triangle diagram of selected sediments of the studied alluvial fan (the textural range of the upper, middle and lower parts of the alluvial fan is separated on the figure) based on Folk 1980.
شکل4- نمودارهای دومحورۀ توزیع شاخصهای آماری رسوبات مخروطافکنه: A) میانگین اندازۀ دانهها در مقابل جورشدگی؛ B) میانگین اندازۀ دانهها در مقابل کجشدگی؛ C) میانگین اندازۀ دانهها در مقابل کشیدگی؛ D) جورشدگی در مقابل کشیدگی. U.Fan: بالادست مخروطافکنه؛ M.Fan: بخش میانی مخروطافکنه و L.Fan: بخش پاییندست مخروطافکنه.
Fig 4- Biaxial graphs of the distribution of statistical indices of alluvial fan sediments: A) Mean vs. Sorting; B) Mean vs. Skewness; C) Mean vs. Kurtosis; D) Sorting vs. Kurtosis.
جنس رسوبات
بررسی اجزای تشکیلدهندۀ بخش گراولی (در اندازۀ پبل) با استفاده از روش شناسایی چشمی، حاکی از آن است که توف با میانگین 01/48درصد به فراوانی، در منطقۀ مطالعهشده وجود دارد. در ردههای بعدی سنگآهک، آندزیت، ماسهسنگ و بازالت به ترتیب با میانگین فراوانی10/15، 95/14، 57/6 و 78/4 نیز قرار دارند. از دیگر اجزای تشکیلدهندۀ رسوبات میتوان به کوارتز (36/4)، مارن (18/2)، چرت (69/1)، شیست (97/0)، داسیت (97/0) و دیاباز (24/0) اشاره کرد. بررسی پراکندگی دانهها از بالادست بهسمت پاییندست مخروطافکنه نشان میدهد گراولها با جنسهای مختلف، عمدتاً بدون روند مشخصی پراکنده شدهاند.
در بخش ماسهای، مجموعۀ وسیعی از خردهسنگهای آذرین با فراوانی 35درصد مشاهده شد. پلاژیوکلاز، ارتوز و میکروکلین که به ترتیب فراوانترین فلدسپاتهای موجود در این بخشاند، فراوانی آنها 9/15درصد است. فراوانی کوارتز مونوکریستالین 2/4درصد و کوارتز پلیکریستالین 2/0درصد و فراوانی خردهسنگهای آهکی 7/30درصد است. خردهسنگهای چرتی با فراوانی 1درصد و کانی سنگین با فراوانی 2/5درصد در این برشها مشاهده شد (شکل 5 و جدول 2).
جدول 2- درصد فراوانی اجزای شناساییشده در بخش ماسهای مخروطافکنۀ قزوین.
Table 2- The percentage of abundance of components identified in the sandy fraction of the Qazvin alluvial fan
Sample no. |
Qm |
Qp |
P |
K-F |
MRF |
VRF |
PRF |
CRF |
Cht.RF |
SS. RF |
M&ch |
HM |
F-1 |
4.3 |
0.0 |
18.9 |
4.3 |
0.0 |
58.4 |
0.0 |
4.3 |
0.0 |
4.3 |
0.0 |
5.7 |
F-2 |
2.7 |
0.0 |
18.7 |
6.0 |
2.0 |
46.3 |
0.0 |
7.3 |
2.3 |
8.0 |
0.3 |
6.3 |
F-3 |
5.8 |
0.0 |
18.8 |
3.6 |
0.9 |
49.1 |
1.8 |
10.6 |
0.0 |
4.8 |
0.9 |
3.6 |
F-4 |
4.4 |
2.8 |
16.3 |
6.7 |
0.0 |
44.4 |
1.6 |
5.2 |
3.2 |
9.1 |
0.0 |
6.3 |
F-5 |
8.6 |
0.9 |
21.1 |
6.8 |
3.3 |
36.5 |
0.0 |
11.0 |
2.7 |
2.4 |
0.0 |
6.8 |
F-6 |
3.8 |
0.0 |
16.1 |
4.1 |
0.0 |
50.9 |
0.0 |
13.6 |
0.0 |
5.4 |
1.6 |
4.4 |
F-7 |
5.4 |
0.5 |
17.7 |
6.9 |
1.9 |
48.2 |
1.2 |
6.9 |
2.4 |
3.5 |
0.5 |
5.0 |
F-8 |
5.3 |
0.0 |
13.4 |
5.3 |
3.0 |
45.3 |
0.8 |
10.4 |
2.3 |
9.6 |
0.3 |
4.3 |
F-9 |
5.4 |
0.9 |
15.3 |
6.6 |
0.9 |
39.8 |
1.8 |
14.4 |
3.6 |
7.8 |
0.0 |
3.6 |
Mean |
4.2 |
0.2 |
12.2 |
3.7 |
1.0 |
34.6 |
0.4 |
30.7 |
1.0 |
5.9 |
0.9 |
5.2 |
شکل 5-تصاویر میکروسکوپی از خردهسنگهای بخش ماسهای: A) خردهسنگ آذرین میکرولیتی (پیکان سفید)؛ B) خردهسنگ آذرین توفالی (پیکان سفید)؛ C) خردهسنگ آذرین فلسیک (پیکان زرد) و خردهسنگ آذرین میکرولیتی (پیکان سفید) و خرده آذرین در حال انحلال و جانشینی با کلسیت (پیکان سبز)؛ D) خردهسنگ آذرین درونی؛ E) خردهسنگ آذرین میکرولیتی (پیکان سفید)، پلاژیوکلاز (پیکان قرمز)، کوارتز (پیکان زرد) و ارتوز (پیکان سبز)؛ F) خردهسنگ ماسهسنگی (پیکان سفید) و خردهسنگ دگرگونی (پیکان قرمز) (XPL).
Fig 5- Microscopic images of the sandy fraction: A) microlithic igneous rock fragments (white arrow); B) tuffaceous igneous rock fragments (white arrow); C) felsic igneous rock fragments (yellow arrow) and microlithic igneous rock fragments (white arrow) and igneous fragments being dissolved and replaced by calcite (green arrow); D) internal igneous rock; E) microlithic igneous rock fragment (white arrow), plagioclase (red arrow), quartz (yellow arrow) and orthose (green arrow); F) Sandstone clasts (white arrow) and metamorphic rock fragment (red arrow) (XPL).
در منحنی اشعۀ ایکس، بخش گلی مخروطافکنۀ قزوین پیک 10 و 97/4 آنگستروم به ترتیب بهعنوان پیکهای ردۀ اول و دوم، حضور ایلیت و میکا را نشان میدهند (شکل A6). پیک قوی 01/7 آنگستروم بهعنوان پیک ردۀ اول کائولینیت و ردۀ دوم کلریت، حضور این دو کانی را مشخص میکند. پیکهای 06/14 و 65/4 آنگستروم وجود کلریت و احتمالاً اسمکتیت را نشان میدهد. پیکهای 91/4 و 35/3 مؤید وجود کوارتز در این رسوبات است. وجود کلسیت و فلدسپار نیز با پیکهای 05/3 و 27/3 شناسایی شد. به این ترتیب کانیهای موجود در این نمونه عبارتند از: کوارتز، اسمکتیت، کلریت، ایلیت، میکا، کائولینیت، فلدسپار و کلسیت.
منحنیهای اشعۀ ایکس مربوط به بخش رسی در شکل (B6) ارائه شده است. در تیمار منیزیم، حضور پیک قوی 70/14 آنگستروم مؤید حضور کانیهای مانند مونتموریونیت و کلریت است. در تیمار منیزیم و اتیلنگلیکول از شدت این پیک کاسته و به یک پیک قوی (52/17 آنگستروم) و یک پیک کوچک (37/15 آنگستروم) در شانۀ راست آن، تبدیل میشود که به ترتیب وجود اسمکتیت و کلریت را در این نمونه تأیید میکند. پیک ضعیف 32/11 آنگستروم در محدودۀ بین کانی 10 آنگسترومی ایلیت و کانیهای 14 آنگسترومی، وجود احتمالی کانیهای مخلوطلایه ازجمله ایلیت-اسمکتیت را نشان میدهد. مقدار ایلیت در این نمونه بسیار کمتر از دیگر نمونههاست. در تیمار پتاسیم و حرارت در 550 درجۀ سانتیگراد، از شدت پیک 15 آنگستروم کاسته شده و یک پیک 92/10 آنگستروم تشکیل شده است که تبدیل کانیهای اسمکتیت و احتمالاً مخلوطلایه را بهسمت این ناحیه نشان میدهد. در تیمار منیزیم و اتیلنگلیکول، وجود پیک 37/15 آنگستروم حضور کانی کلریت را تأیید میکند. حضور پیک قوی 7 آنگستروم متعلق به ردۀ اول کانی کائولینیت و یا ردۀ دوم کلریت است. با این حال از بین رفتن این پیک در تیمار پتاسیم و حرارت 550 درجۀ سانتیگراد، وجود کانی کائولینیت را تأیید میکند. کاهش شدید شدت پیک ردۀ دوم و افزایش شدت پیک ردۀ اول کلریت در این تیمار، احتمالاً حضور کلریت تریاکتاهدرال را منعکس میکند. در تیمار منیزیم پیکهای 04/10، 41/5 و 37/3 نیز حضور ایلیت-میکا را نشان میدهند. پیک 29/4 آنگستروم حضور کوارتز و پیک 37/3 آنگسترم حضور کوارتز را بههمراه ایلیت و میکا نشان میدهد. براساس تغییرات شدت پیکهای این نمونه، ترتیب فراوانی کانیها به این صورت است: اسمکتیت، کلریت، کائولینیت، ایلیت و میکا، و کوارتز.
در بخش رسی، نمونۀ کالکریتی (C6) وجود پالیگورسکیت با پیک ردۀ اول 42/10 و ردۀ دوم 36/6 مشخص میشود. پیک 59/14 آنگستروم در تیمار با منیزیم به پیکهای 69/17 و 71/17 به ترتیب متعلق به اسمکتیت و کلریت تبدیل شده است. وجود کائولینیت نیز با مشاهدۀ پیک ردۀ اول 11/7 در تیمار با منیزیم، پیک 39/7 آنگستروم در تیمار با منیزیم و اتیلنگلیکول و تخریب آن در تیمار با پتاسیم و حرارت 550 درجۀ سانتیگراد مشخص شد. شدت پیک اسمکتیت و پالیگورسکیت در این نمونه نسبتبه دیگر نمونهها بیشتر است. با توجه به اینکه این دو کانی بیشتر در خاکهای آهکی تشکیل میشوند، بنابراین احتمال تشکیل درجای پالیگورسکیت و اسمکتیت را تأیید میکند. ترتیب فراوانی کانیهای رسی در این نمونه به این شرح است: پالیگورسکیت، اسمکتیت، کلریت، ایلیت، کائولینیت و کوارتز.
B |
C |
شکل 6- منحنی پراش پرتو ایکس (XRD) مخروطافکنۀ قزوین: A) نمونههای پودری بخش گلی؛ B) نمونۀ رسی جهتیافته؛ C) افق کالکریت. اختصارات: Chl: کلریت؛ Sm: اسمکتیت؛ Plg: پالیگورسکیت؛ I: ایلیت؛ M: میکا؛ K: کائولینیت؛ Fld: فلدسپات؛ Ca: کلسیت؛ Gy: ژیپس؛ Q: کوارتز؛ Amp: آمفیبول.
Fig 6- XRD patterns from A) bulk sample, B) Oriented clay sample, C) clay fractions of samples from the calcrete profile. XRD patterns in black – Mg saturated air-dried, blue – glycolated, red – heated at 550˚C. Abbreviations: plg: palygorskite; Ilt: illite; Sm: Smectite; Chl: chlorite; K: kaolinite; Q: quartz.
رخسارههای مخروطافکنۀ قزوین
رخسارۀ گراول زمینهپشتیبان با جورشدگی ضعیف[4] (Gmp)
توصیف: رخسارۀ Gmp (شکل A7) از گراول زمینهپشتیبان تودهای تشکیل شده است که شامل خردهسنگهایی به اندازۀ گرانول تا کابل در زمینهای از رسوبات ماسهای متوسط تا درشتدانه است. ضخامت لایهها از 5/0 تا 4 متر متغیر است. جورشدگی و طبقهبندی تدریجی نرمال خیلیضعیف از دیگر مشخصههای این رخساه است. خردهسنگها اکثراً نیمهگردند و لبههای ساییده دارند. این رخساره با گسترش جانبی 5 تا بیش از 30 متر و شکل هندسی صفحهای، اکثراً در بالادست تا بخشهای میانی مخروطافکنه یافت شد.
تفسیر: رخسارۀ Gmp ناشی از رسوبگذاری جریانهای تودهای با غلظت بسیار زیاد و یا جریانهای آشفته است (Gao et al. 2018). همچنین این رخساره میتواند ناشی از جریانهای اشباع از آب[5] باشد که بهعلت نفوذ آب در نهشتههای متخلخل زیرین انرژی خود را بهسرعت از دست میدهند. نفوذ آب به رسوبات زیرین باعث تهنشست سریع رسوبات در یک رویداد واحد میشود. لبههای ساییدۀ خردهسنگها ناشی از تصادم بیندانهای در طی جریان است که نشاندهندۀ یک فرایند با انرژی زیاد و حملونقل با سرعت زیاد قبل از کاهش سریع انرژی و سرعت جریان آب است (Okano et al. 2012).
شکل 7- تصاویر صحرایی رخساره A) گراول زمینهپشتیبان (Gmp)؛ B) گراول دانهپشتیبان (Gcp).
Fig 7- Photographs of facies A) matrix-supported gravel (Gmp), B) clast-supported gravel (Gcp).
رخسارۀ گراول دانهپشتیبان با جورشدگی ضعیف[6] (Gcp)
توصیف: رخسارۀ Gcp (شکل B7) بهعنوان گراول دانهپشتیبان، شامل خردهسنگهایی به اندازۀ پبل تا کابل در زمینهای از رسوبات ماسهای درشتدانه است. ضخامت لایهها از 5/1 تا 3 متر متغیر است و ساخت تودهای دارد. خردهسنگها اکثراً نیمهگرد تا کاملاً گردشده با جهتیابی فلسی متوسط تا خوباند. این رخساره بسیار کمتر از رخسارۀ Gmp است. این رخساره به دو صورت در مخروطافکنۀ قزوین مشاهده شده است: با گسترش جانبی 4 تا بیش از 10 متر و اختصاصاتی ازجمله شکل هندسی صفحهای و مرز پایینی فرسایشی و یا با گسترش جانبی 2 تا 5 متر و شکل هندسی عدسی، مرز پایینی ناگهانی و فرسایشی و مرز بالایی محدب، معمولاً همراه با رخسارۀ Smm و Gmp است.
تفسیر: رخسارۀ Gcp با مشخصههایی ازجمله شکل هندسی صفحهای در بالادست مخروطافکنه، نشاندهندۀ رسوبگذاری سریع جریانهای رودخانهای پرانرژی با خردهسنگهای فراوان است (Gao et al. 2018). رخسارههای گراول دانهپشتیبان با شکل هندسی عدسی و مرزهای پایینی فرسایشی، فعالیت سدهای درون کانالی را منعکس میکند (Miall 2006).
رخسارۀ زوجلایههای ماسه و گراول صفحهای ریتمیک[7] (Gcp/Gmp یا Gcp/Sm)
توصیف: این رخساره از تناوب ریتمیک رخسارههای دانهپشتیبان گراولی پبلی کابلدار و رخسارۀ گراول زمینهپشتیبان و یا ماسۀ گراولی تشکیل شده است (شکل 8). زوجلایهها معمولاً بهصورت موازی با سطح لایهبندی یا با زاویۀ کمی نسبتبه آن قرار گرفتهاند و مرز بین آنها ناگهانی و غیرفرسایشی است. خردهسنگهای درشت عمدتاً نیمهزاویهدار تا زاویهدارند و عمدتاً بهصورت موازی یا نیمهموازی نسبتبه سطح لایه، جهتیابی کردهاند. شواهد ماکروسکوپی نشان میدهد این زوجلایهها بهصورت محلی با مجموعهای از عارضههای شاخص ازجمله لایههای بکست[8] (طبقهبندی مورب دون برگشتی با شیب بهسمت بالادست) و طبقهبندی مورب پشتهای، مانند[9] (Rust and Gibling 1990; Masuda et al. 1993) همراهاند (شکل A-B8). این مجموعه رخساره ازنظر حجمی درصد ناچیزی از رخسارهها را به خود اختصاص میدهند و بهندرت در توالیها مشاهده میشوند. طبقهبندیهای مورب با شیب بهسوی بالادست و یا پاییندست، شاخص نهشتههای دون برگشتی است. طبقهبندی مورب دون برگشتی نسبتاً کمشیب و بیشتر مبهم و نامشخص است؛ بنابراین تشخیص آنها آسان نیست (برای مثال Middleton 1965; Barwis and Hayes 1985). ساخت طبقهبندی مورب پشتهایشکل، نزدیک سطح رخساره متشکل از زوجلایههای ریز و درشتدانه با ضخامت 9/3 متر یافت شده است. این واحد توسط لامینههای موجی با طول موج 45 تا 120 سانتیمتر و دامنۀ 15 تا 35 سانتیمتر مشخص میشود. اشکال بستر دون برگشتی عمدتاً در طیف وسیعی از دانهها از ماسۀ خیلی ریز تا پبل تشکیل شده است که بهصورت عمودی و جانبی به لامیناسیونهای افقی تبدیل میشوند.
تفسیر: برانبارش ریتمیک زوجلایههای متناوب در طی سیلابهای مجزا مربوط به ماهیت اتوسیکلیک ردیفهایی از امواج رسوب و آب است که امواج ایستاده[10] نامیده میشوند و ناشی از جریانهای فوق بحرانیاند[11] (Mutti et al. 1996). درواقع این زوجلایهها درنتیجۀ سیلابهای ورقهای با رژیم جریانی بالای غنی از رسوب، با توان و ظرفیت بالا تشکیلشدهاند. حجم زیاد آب از حوضۀ آبگیر بهدنبال بارش سنگین، ممکن است به جریانهای گرانشی سیال منجر شود و رسوبات پوشانندۀ شیب حوضه را ازطریق سیلابهای ناگهانی بر روی مخروطافکنه انتقال دهد؛ بنابراین رسوبات درشتدانه در طی مرحلۀ (فاز) شستوشوی سریع در لایهای مسطح با مرز غیردگرشیب به سمت پاییندست تهنشین میشوند. از طرفی، رسوبات ریزدانه در پی آشفتگی بالای محلی، به حالت معلق درمیآیند؛ سپس بهعلت کاهش سریع آشفتگی با یک مرز ناگهانی غیرفرسایشی بر رسوبات درشتدانه تجمع میکنند (Chakraborty and Paul 2013). این تناوب در مخروطافکنههای جوان بهعنوان بار بستر و بار معلق ناشی از شستوشوی شدید در نظر گرفته میشوند (Nichols and Thompson 2005). این رخساره میتواند ناشی از تناوب سیلاب ورقهای و جریان خردهدار یا یکی بهتنهایی باشد (Amajor 1986).
عارضههای دیگر سیلابهای صفحهای مانند دون برگشتی و لامینههای موجی نیز مربوط به ماهیت اتوسیکلیک امواج ایستاده در جریانهای فوقبحرانیاند (Blair and McPherson 2009). این امواج بهطور مکرر آغاز میشوند، بزرگ میشوند، بهسمت بالادست مهاجرت میکنند و سپس یا با پیوستن مجدد به سیلاب و یا شکستن و شستوشوی بیشتر از بین میروند (Kumar et al. 2007; Blair and McPherson 2009). لایههای بکست (Middleton 1965) در طی سه مرحلۀ اول گسترش مییابند و در صورتی که امواج ایستاده بهآرامی با جریان ترکیب شوند، حفظ میشوند (Blair and McPherson 2009). دونهای برگشتی میتوانند برای تشخیص جهت جریان دیرینه، سرعت (Middleton 1965) و نهشتههای ناشی از جریانهای بالا (Slootman et al. 2018) استفاده شوند. طبقهبندیهای مورب پشتهای، مانند نوعی طبقهبندی مورب دون برگشتی است که درنتیجۀ حفظ حالت ایستادۀ امواج ایستاده (Hwang et al. 2016) در امتداد خط اتصال لایۀ فوقانی با چگالی کم و جریانهای چگالتر پایینی در رژیم جریانی بالا، تشکیل میشود (Araya and Masuda 2001).
رخسارۀ گراول با طبقهبندی تدریجی نرمال[12] (Gmg)
توصیف: نهشتههای رخسارۀ Gmg (شکل 8)، شامل لایۀ پایهای از گرانول تا پبلهای درشتاند که بهسمت بالا بهتدریج به رسوبات ریزدانه تبدیل میشوند. خردهسنگها جورشدگی متوسط دارند و از زاویهدار تا نیمهگرد متغیرند. رنگ این رخساره قرمز تا زرد-قهوهای کمرنگ است. خردهسنگهای درشت با جهتیابی فلسی روی مرز فرسایشی قرار گرفتهاند. معمولاً مرز این رخساره با رخسارههای زیرین تا حدودی فرسایشی است؛ اما تماس صفحهای (نه مقعر به سمت بالا) دارند. مرز بالایی این رخساره ناگهانی و مشخص است. این رخساره عمدتاً به بخشهای بالادست تا میانی مخروطافکنهها محدود میشود و در بخشهای پاییندست مشاهده نمیشود. ضخامت و گسترش جانبی این رخساره به ترتیب از 5/0 تا 5/1 متر و از 8 تا 15 متر متغیر است.
تفسیر: این رخساره نشاندهندۀ جریانهای آبی آزاد ناگهانی[13] است که در یک رویداد واحد نهشته شده است. هریک از این جریانها با گذر زمان و دورشدن از منشأ، انرژی خود را از دست میدهند و باعث طبقهبندی تدریجی گراولهای پبلی در پایین تا رسوبات ماسهای در بالای یکلایۀ واحد میشوند. با توجه به موقعیت نزدیک به منشأ این رخساره، این احتمال میرود که حوادث ناگهانی توسط جریان قوی روانابهای عبورکننده ازطریق کانالهای تغذیهکننده تشکیل میشوند و آب و رسوب آن از حوضههای زهکشی بالادست حوضه منشأ میگیرند.
شکل 8-پروفیل رسوبی و تصاویر صحرایی رخسارۀ سیلابصفحهای و عارضههای دونبرگشتی و لامیناسیون موجی. A و B) زوجلایههای ریتمیک گراول و ماسۀ صفحهای (Gcp/Gmp یا Gcp/Sm) با مرز ناگهانی و مشخص روی رخسارۀ Gmg؛ C) تصویر نزدیک زوجلایهها و لامیناسیونهای مورب دونبرگشتی با شیب بهسوی بالادست، به شیب زوجلایهها توجه شود؛ D) تصویر نزدیک رخسارۀ Gmg؛ E) زوجلایههای ریتمیک صفحهای؛ F) ساختهای پشتهای مانند (موجی شکل) و رخسارۀ Gmg.
Fig 8- Sediment profile and photographs of sheetflood facies. A-B) Rhythmic gravelly and sandy planar couplets (Gcp-Gmp/Sm) overlying Gmg facies. C) Close-up view of couplets and cross laminations (antidune), dipping both upstream and downstream. D) Close-up view of Gmg facies. E). Rhythmic gravelly and sandy planar couplets. Note cross laminations (white arrow); F) General view of the sheetflood couplets with HCS-like structures (wavy laminae) and Gmg facies.
رخسارۀ گراول دانه تا زمینهپشتیبان عدسیشکل با طبقهبندی تدریجی نرمال [14](Glns)
توصیف: رخسارۀGlns از خردهسنگهایی به اندازۀ پبل تا کابل تشکیل شده است که بهسمت بالا بهصورت تدریجی، به رسوبات ریزدانه تبدیل میشوند (شکل 9). تفاوت اصلی این رخساره با رخسارۀGmg مربوط به شکل هندسی، مرز پایینی فرسایشی و گسترش جانبی محدود آن است. در مواردی بهسمت بالا به رخسارههای با طبقهبندی افقی تا مورب مسطح کمزاویه تبدیل میشود. جهتیابی فلسی خردهسنگها بهوضوح مشاهدهشدنی است. خردهسنگها اکثراً نیمهزاویهدار تا نیمهگردند. ضخامت این رخساره از 25/0 تا حدود 1 متر است و بهصورت پراکنده و بین لایه با دیگر رخسارهها در بخشهای مختلف مخروطافکنه مشاهده میشود.
تفسیر: سیلاب در حال فروکش، بهطور محلی بستر را حفر میکند و کانالهایی را تشکیل میدهد که در آنها رسوبات دانهدرشت تهنشین میشوند. نهشتههای ناشی از سیلاب حفرکنندۀ کانال عمدتاً از خردهسنگهای درشت تشکیل میشوند که از حوضۀ آبگیر یا فرسایش دیوارهها یا کفکانال مشتق میشوند. بستر کانالهای حفرشده معمولاً دارای رسوبات دانهدرشت است و ممکن است شامل لایه یا پوشش نازکی از رسوبات ریزدانه باشد که در طی افت انرژی سیلاب تهنشین میشود. کانالهای حفرشده در ابتدا بهصورت مجراهایی برای انتقال رسوبات در مخروطافکنه عمل میکنند؛ بنابراین نهشتههای آنها عمدتاً بهصورت لایه یا لایههای پوششی بر دیگر نهشتههای ناشی از فرایندهای اولیه، مانند جریانهای خردهدار یا سیلابهای ورقهای قرار میگیرند (Blair and McPherson 2009). وجود جهتیابی فلسی، پاسخ بار بستر به جریان یکجهتی است و وجودنداشتن طبقهبندی مورب نشان میدهد مقاومت بار بستر موجب جدایی جریان نمیشود و همچنین عمق جریان ناچیز است (Rust 1972).
رخسارۀ ماسهای با لایهبندی موازی[15] (Spl)
توصیف: رخسارۀ Spl از رسوبات ماسهای متوسط تا درشتدانه با لایهبندی موازی تشکیل شدهاند (شکل 9). ضخامت این رخساره 7/0 تا 5/1 و امتداد جانبی آن از 1 تا 3 متر متغیر است. شکل هندسی این رخساره عدسیشکل و مرز پایینی آن فرسایشی است که در بعضی موارد با نهشتههای پبلی-کابلی پوشیده شده است و مرز بالایی آن ناگهانی و مشخص است. رنگ این رخساره خاکستری است و فراوانی زیادی در منطقه ندارد، تنها در بخشهای میانی و پایینی دشت عمدتاً بهصورت بین لایه با نهشتههای دانه تا زمینهپشتیبان مشاهده شده است.
تفسیر: این رخساره از ماسه با لایهبندی موازی ناشی از رژیم جریانی بالا در برشهای پایدار درههای رودخانهای تشکیل شده است که بهعنوان پرشدگی کانال تفسیر میشود. لایهبندیهای موازی نشان میدهد این رخساره ازطریق مکانیسمهای صفحهای[16] در قسمتهای پایینتر رژیم جریان بالایی رسوب کرده است (Miall 2006). فراوانی رخسارۀ Spl بهسمت پاییندست مخروطافکنه، نشاندهندۀ افزایش فرآیندهای رودخانهای با فاصله از رأس مخروطافکنه است. این رخساره یکی از رایجترین رخسارههای مربوط به جریان آبی است (Gough 2015).
شکل-9-A و B) پروفیل رسوبی و تصویر صحرایی رخسارۀ گراولدانه تا زمینهپشتیبان عدسیشکل با طبقهبندی تدریجی نرمال (Glns) که بهسمت بالا به رخسارۀ ماسه با لامیناسیون موازی (Spl) تبدیل میشود.
Fig 9 - A and B) Sedimentary profile and field image of lenticular gravel facies with gradational normal stratification (Glns) which transforms upwards into sand facies with Parallel lamination (Spl).
رخسارۀ ماسۀ تودهای[17] (Sm)
توصیف: رخسارۀ Sm (شکل 10) شامل رسوبات ماسهای درشت تا ریزدانه، قرمز تا قهوهای و بدون ساخت رسوبی است. این ماسهها جورشدگی نسبتاً خوب دارند و اکثراً نیمهگرد تا گردشدهاند. این رخساره با ضخامت متغیر از 1 تا 4 متر، عمدتاً در پاییندست مخروطافکنه مشاهده میشود. مرز پایینی و بالایی این رخساره معمولاً به ترتیب غیرفرسایشی و ناگهانی است. در بعضی موارد خردهسنگهایی به اندازۀ پبل و یا لکههای[18] کربناته در آن یافت میشود. این رخساره معمولاً همراه با ماسه، با طبقهبندی افقی است.
تفسیر: مرز غیرفرسایشی رخسارۀ Sm و تبدیل این رخساره بهسمت بالا به ماسههای با لایهبندی افقی، مؤید رسوبگذاری آن در یک جریان گرانشی-رسوبی فوقالعاده غلیظ است (Chakraborty and Paul 2013). علاوه بر این، گسترش جانبی این رخساره و همچنین شکل هندسی صفحهای تا گوهای آن، عملکرد یک جریان آزاد را نشان میدهد. جریانهای فوقالعاده غلیظ[19] در منابع مختلف تفسیر متفاوتی دارند: یا بهعنوان جریانهای چسبنده (Mulder and Alexander 2001) و یا بهعنوان جریانهای خردهدار غیرچسبنده و جریانهای ماسهای (Allen 1997) تفسیر میشوند.
شکل10– B-A- رخسارۀ ماسۀ تودهای (Sm) که بهسمت بالا به رخسارۀ ماسه با لامیناسیون موازی (Spl) تبدیل میشود.
Fig 10-A and B) Sedimentary profile and field image of massive sand (Sm) which transforms upwards into sand facies with parellal lamination (Spl).
رخسارۀ کالکریت[20] (P)
توصیف: اشکال متنوعی از کالکریت یا کربناتهای غیردریایی ازجمله پودری، لکهای[21]، تودهای و لامینار در بخشهای مختلف منطقۀ مطالعهشده مشاهده شد (شکلهای A-D11). بافت رسوبات میزبان کالکریتها از رخسارههای ماسهای تا گراولی متغیر است. بقایای گیاهان به فراوانی در پروفیلها مشاهده میشود (شکلهای E-F11). گسترش جانبی این رخسارهها به 110 متر میرسد. رنگ رخسارههای کالکریت بیشتر سفید تا زرد است.
تفسیر: کالکریتهای تشکیلشده در منطقۀ مطالعهشده از نوع کالکریتهای مرکب پدوژنیک و غیرپدوژنیکاند. منطقۀ مطالعهشده با اقلیم خشک تا نیمهخشک، شرایط مساعدی برای تشکیل انواع کالکریت دارد. تغییرات دما اثر درخور توجهی بهخصوص بر تشکیل کالکریت پدوژنیک دارد. افزایش دما از یکطرف با کاهش حلالیت CO2 در آبهای درون منفذی، به افزایش تجمع کربنات در خاک (Krauskopf and Bird 1994) و از طرف دیگر به افزایش تعرق میکروبی منجر میشود؛ بنابراین مقدار CO2 در آبهای درون منفذی افزایش مییابد. به عقیدۀ Gocke and Kuzyakov (2011)، دما بر فرایندهای بیوژنیک تأثیر بیشتری نسبتبه غیربیوژنیک دارد؛ بنابراین، نرخ بالای تجمع کربنات بیوژنیک در اطراف ریشۀ گیاهان یا عارضههای میکروبی، به تشکیل لکهها یا ندولهای کربناته منجر میشود.
F |
شکل 11 –A) کالکریت پودری و لکهای؛ B) کالکریت لکهای؛ C) کالکریت تودهای؛ D) کالکریت لایهای؛ E) تصویر میکروسکوپی بقایای ریشه و بخشهای اپیدرمی متحدالمرکز (e) و پلوئیدهای دیاژنزی (p)؛ F) تصویر میکروسکوپی بقایای ریشه (XPL).
Fige 11- field pictures of calcrete facies A) powdery and mottling calcrete; B) mottling calcrete; C) massive calcrete; D) layered calcrete; E) a root trace and concentric epidermal sections (e) and diagenetic peloids (p, XPL); F) root trace (arrow).
بحث و برررسی
فرایندهای مؤثر بر تشکیل مخروطافکنۀ قزوین
ترکهای گلی چند ضلعی، رنگ قرمز رسوبات، افقهای قرمز و کالکریت در زیر محیطهای مختلف دشت قزوین، نشانگر شرایط اقلیم گرم و خشک است (Clyde et al. 2010). افق قرمز بهعنوان یک افق شاخص از گراول زمینهپشتیبان با جورشدگی ضعیف و بافت شناور تشکیل شده است که با رخسارۀ زیرین مرز تدریجی و با رخسارههای بالایی، مرز مشخص و ناگهانی دارد. مرز تدریجی افقهای قرمز بهعنوان جریانهای غنی از گل با جریانهای خردهدار زیرین، حاکی از ارتباط بین این دو فرایند رسوبی است. این افقها بهصورت پوششی از جریان در حال فروکش (دنبالۀ رقیق جریان خردهدار) برای جریانهای خردهدار عمل میکنند (Went 2005) و نشانگر شرایط اکسیداسیون خشکیاند که درنتیجۀ کاهش سرعت رسوبگذاری رخ داده است (Walker 1967). همچنین این افقها بهعنوان خاکدیرینه[22] تفسیر میشوند که نشاندهندۀ تناوب رسوبگذاری، رخنمون و فرسایش در جریانهای خردهدار است (Mather et al. 2016). این افق در تمامی مخروطافکنههای حاشیۀ شمالی دشت قزوین بهاستثنای مخروطافکنۀ قزوین مشاهده شده است (Davoudi et al. 2020).
با توجه به تحلیلها و نتایج به دست آمده از دانهسنجی، رسوبات مخروطافکنۀ قزوین عمدتاً از طیف گستردهای از دانههای نیمهدرشت تا دانهریز تشکیلشدهاند. درصد بولدر در این مخروطافکنه بسیار کم است و خردهسنگهای درشت بهندرت در آن یافت میشود. به عبارت دیگر، از بین گراولهای درشتتر از 6 سانتیمتر، برتری با گراولهای با قطر 6 تا 12 سانتیمتر (50 تا 80درصد) است. این امر نشان میدهد خردهسنگهای درشت، بهندرت در حوضۀ آبریز تشکیل میشود. علت اصلی تشکیل چنین نهشتههای نسبتاً ریزدانهای، سنگهای تشکیلدهندۀ حوضۀ آبریز است که اکثراً از سنگ مادرهای آتشفشانی ریزدانه، سنگهای آهکی (بهخصوص از نوع مارن)، ماسهسنگ، سیلتستون و شیل مشتق شدهاند که بهآسانی تجزیه و خرد میشوند. فراوانی ناچیز خردهسنگها میتواند جایی نیز رخ دهد که برشهای شدید تکتونیکی سنگهای حوضۀ آبریز را پودر کرده است (Blair 2003). با این حال، با توجه به نوع سنگ مادرها در حوضۀ آبریز، ترکیب سنگشناسی سنگ مادرها علت اصلی تشکیل چنین نهشتههایی است. علاوه بر این، گسترش کالکریت در مخروطافکنۀ قزوین بهوضوح سهم سنگ مادر آهکی را در ترکیب سنگشناسی حوضۀ آبریز نشان میدهد. همچنین، نتایج دانهسنجی نشان میدهد مقدار گل نمونههای آنالیزشده از مخروطافکنۀ مطالعهشده بسیار ناچیز (غالباً کمتر از 5درصد) است (شکل 12). با توجه به اینکه بخشهای سلیتی و رسی محصول هیدرولیز فلدسپار و کانیهای فرعی است و یا ازطریق برشهای شدید تکتونیکی تشکیل میشوند (Blair 1999)، بنابراین چنین واکنشهایی در اقلیم گرم و خشک بسیار کند است و به مقدار ناچیز بخش گلی منجر میشود (Blair and McPherson 2009). حضور انواع کالکریت در مخروطافکنهها و همچنین کانی رسی پالیگورسکیت که کانی رسی مختص کالکریت است (AlShuaibi and Khalaf 2011; Zucca et al. 2017)، نشانههای بارز دیگری برای تأیید اقلیم گرم و خشکاند. اختصاصات ذکرشده و فراوانی رخسارههای ناشی از فرایندهای آبی حاکی از تشکیل مخروطافکنۀ قزوین، ناشی از فرایندهای رودخانهای در اقلیم گرم و خشک است. از طرفی، آنالیز جهت جریان دیرینه براساس جهتیابی فلسی خردهسنگها (شکل 12)، نشان میدهد رسوبات این مخروطافکنه غالباً از شمال بهسمت جنوب حمل شدهاند؛ بنابراین بالاآمدگی تکتونیکی ناشی از گسلش البرز جنوبی سهم چشمگیری در تشکیل مخروطافکنههای حاشیۀ شمالی دشت قزوین دارد.
مدل مخروطافکنۀ قزوین
فرایندهای رسوبی کنترلکنندۀ مخروطافکنهها، جریان خردهدار، سیلابی و رودخانهای است (Moscariello 2017). جریان خردهدار بهعنوان مهمترین فرایند گراویته-رسوبی، بیشترین حجم رسوبات را بهصورت مستقیم بر سطح مخروطافکنهها به جا میگذارد (Blair and McPherson 1994). از طرفی وقوع جریانهای خردهدار مستلزم شرایط خاصی است که عبارتند از: 1) حضور گل در واریزهها؛ 2) شیب 27 تا 56 درجه برای آغاز حرکت جریان (Campbell 1975)؛ 3) دورۀ بازگشت طولانیمدت وقوع جریانهای خردهدار (حدود 300 تا 10000 سال؛ Hubert and Filipov 1989). به عبارت دیگر، وقوع جریانهای خردهدار غالباً دورهای است (Blair and McPherson 2009) و همانطور که پیشتر اشاره شد، معمولاً با افقهای قرمزرنگی همراهاند که نشانگر پایان یک دورۀ جریان خردهدار است، از طرف دیگر، فرایندهای مختلف میتوانند مسافتهای متفاوتی را از رأس تا پنجۀ مخروطافکنه طی کنند؛ بهطوری که شعاع عملکرد جریانهای خردهدار از چند صدمتر تا چند کیلومتر، جریان سیلابی از یک تا ده کیلومتر و جریان رودخانهای از یک تا دهها کیلومتر است (Nichols 2009). درمجموع، سهم هریک از این فرایندهای جریان خردهدار، سیلابی و رودخانهای در تشکیل مخروطافکنههای مختلف متفاوت است؛ بهطوری که بستگی به توپوگرافی، هیدرولوژی و مساحت حوضۀ آبریز دارد. به عبارت دیگر، جریانهای آبی یا رودخانهای ناشی از مهاجرت آب به پاییندست، تحت تأثیر نیروی گرانش است که به حرکت ذرات رسوبی در داخل جریان منجر میشود. در حالی که، جریانهای خردهدار درنتیجۀ اثر مستقیم گرانش روی ذرات رسوبی رخ میدهد و هر مایعی که به درون جریان میآید، بهعنوان محصول جانبی در جریان عمل میکند (Middleton and Hampton 1973).
مخروطافکنۀ قزوین بهعنوان بزرگترین مخروطافکنۀ دشت قزوین، سیستم رودخانهای فعال و مناسبی دارد که حجم بسیار زیادی از رسوبات آواری را تا شعاع 22 کیلومتری فراهم میکند. با توجه به اختصاصات ذکرشده و همچنین فراوانی رسوبات ماسهای نسبتبه گراول، گل ناچیز (کمتر از 5/6درصد)، شیب بسیار کمتر نسبتبه دیگر مخروطافکنهها، وقوع رخسارههای شاخص رودخانهای ازجمله Gmp، Gcp، Gmg، Glns و Sm، رخسارههای ناشی از سیلابصفحهای (Gmp/Smm-Gcp)، دونهای برگشتی، عارضههای کندهشده و پرشدۀ فراوان و خردهسنگهای اکثراً نیمهگرد تا گردشده با جهتیابی فلسی متوسط تا خوب در بیشتر رخسارهها، میتوان مخروطافکنۀ قزوین را مخروطافکنۀ ناشی از فرایندهای رودخانهای معرفی کرد (شکل 12).
شکل 12- طرح شماتیک رخسارهها و مدل رسوبی، ترکیب و اندازۀ دانهها و جهت جریان قدیمی مخروطافکنۀ قزوین.
Fig 12- An illustration of sedimentary model and facies, grain size and composition, and paleoclimate trend of Qazvin alluvial fan
نتیجه
سیستمهای رسوبی آبرفتی حاصل، طیف وسیعی از فرآیندهای مختلف است که رخسارههای منحصربهفردی را تشکیل میدهند. مخروطافکنۀ قزوین در حاشیۀ شمالی دشت قزوین، اطلاعات ارزشمندی را برای مطالعۀ سیستمهای حاشیۀ حوضۀ قارهای در مقیاس بزرگ فراهم میکند. با توجه به کاربری متنوع مخروطافکنهها، تجزیهوتحلیل اختصاصات رسوبی مخروطافکنه ازجمله بافت، ساخت و ترکیب سنگشناسی، رخسارهها و شناخت فرایندها و شرایطی که تحت آن مخروطافکنه تشکیل میشود، میتواند به تصمیمگیری صحیح بهمنظور بهرهبرداری از مخروطافکنهها در حوزههای عمرانی، کشاورزی، زیستمحیطی و غیره کمک کند. نتایج حاصل از مطالعه، اندازۀ رسوبات مخروطافکنۀ قزوین را نشان میدهد که گراولهای با قطر 6 تا 12 سانتیمتر، فراوانترین رده (50 تا 80درصد) به شمار میروند. فراوانی رده با قطر 12 تا 25 سانتیمتر در مخروطافکنه، 20 تا 40درصد و فراوانی دیگر گروهها کمتر از 20درصد است. بافت بیشتر رسوبات مخروطافکنهای گراول ماسهای، ماسۀ گراولی و گراول است. جورشدگی رسوبات عمدتاً بد (87/0 فی) تا خیلی بد (22/3 فی) و کجشدگی آنها عمدتاً مثبت و از 42/0- تا 79/0 متغیر است، بهطوری که در بالادست مخروطافکنۀ مثبت تا خیلیمثبت و در بخشهای پایینی منفیتر است. کجشدگی مثبت بهعنوان یکی از شاخصهای رسوبات مخروطافکنهها، ناشی از وجود دانههای ریز با فراوانی ناچیز در میان دانههای درشتتر است. جنس غالب رسوبات مخروطافکنه، خردهسنگهای آذرین و خردهسنگهای آهکی به ترتیب با فراوانی 01/48 و 10/15درصد است. نتایج حاصل از بررسی رخسارهها نشان میدهد هشت رخسارۀ رسوبی در دو گروه رسوبات دانهدرشت شامل Gmp، Gcp، Gcp-Gmp/Sm، Gmg، Glns، Spl و Sm و رخسارۀ کالکریتی (P) شناساییشدنی است؛ بر این اساس مخروطافکنۀ قزوین را با برتری رخسارههای رودخانهای و وجودنداشتن توالی ریتمیک رخسارههای گراول زمینه تا دانهپشتیبان و گراول زمینهپشتیبان قرمزرنگ، میتوان بهعنوان مخروطافکنۀ ناشی از فرایندهای رودخانهای در نظر گرفت.
[3] Framwork
[4] Matrix-supported gravelly facies
[5] Water-saturated flows
[6] Clast-supported gravelly facies
[7] Rhythmic gravelly and sandy planar couplets
[8] Backset
[9] HCS-Like or HCS-Mimics
[10] Standing waves
[11] Supercritical water flow
[12] Graded clast supported gravelly facies
[13] Catastrophic unconfined water-flows
[14] Lenticular gravelly facies with gradational normal stratification
[15] Parallel-laminated sandy facies
[16]-Plane-bed mechanisms
[17] Massive sandy facies
[18] Patches
[19] Hyperconcentrated flows
[20] Calcrete facies
[21] Mottling
[22] Paleosol