Document Type : Research Paper
Authors
1 Professor, School of Geology, College of Science, University of Tehran, Tehran, Iran
2 MSc Student, School of Geology, College of Science, University of Tehran, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
کیفیت مخزنی یکی از مهمترین ویژگیهای تأثیرگذار بر عملکرد مخازن هیدروکربنی است و توزیع اندازۀ گلوگاه منافذ، یکی از عوامل کنترلکنندۀ اصلی، نقش کلیدی در آن دارد. این توزیع تحت تأثیر دو دسته عوامل اصلی ویژگیهای اولیه و فرایندهای ثانویه (دیاژنز) قرار دارد (Tucker and Bathurst 1990; Cerepi et al. 2003; Stentoft et al. 2003; Baron et al. 2008) . فرایندهای دیاژنزی خواص مخزن را به روشهای مختلفی تغییر میدهند؛ بهویژه در مخازن کربناته، که حساسیت بالایی به تغییرات دیاژنزی دارند، اهمیت این فرایندها دوچندان است. پژوهشهای متعدد نشان دادهاند که زونهای مخزنی با ویژگیها و رفتارهای پتروفیزیکی مشابه، معمولاً نتیجۀ تأثیر فرایندهای دیاژنزی مشابهاند (Elias et al. 2004; Ehrenberg 2006; Abid and Hesse 2007; Campos Alvarez and Roser 2007)؛ از این رو، روشهایی که تأثیر دیاژنز را در کنار رفتار پتروفیزیکی سنگ، در ارزیابی و توصیف مخزن لحاظ کنند، فرآیند زونبندی مخازن را بهطور چشمگیری بهبود میدهند.
در بسیاری از موارد، دادههای مغزه از بیشتر چاهها در دسترس نیست و این مسئله، محدودیت استفاده از دادههای چاهپیمایی را بهعنوان ابزار مفید و جایگزین، برجسته میکند. در میان پاسخهای ثبتشدهی نگارهای چاهپیمایی، بسیاری از آنها تحت تأثیر آثار دیاژنزی قرار دارند؛ برای مثال، سرعت موج صوتی در سنگهای کربناته، تحت تأثیر سنگشناسی و فرایندهای دیاژنزی مانند سیمانیشدن و انحلال است (Anselmetti and Eberli 1999).این همبستگی میان دادههای سرعت صوت، سنگشناسی، کانیشناسی و فرایندهای دیاژنزی، امکان برقراری ارتباط را میان شاخصهای رسوبی و دیاژنزی و تغییرات سرعت صوت، فراهم میکند. اگر دیگر نگارهای چاهپیمایی نیز بهصورت مشابه تحلیل شوند، ترکیب این دادهها با الگوریتمهای مناسب، زونبندی مخازن را با دقت بیشتری امکانپذیر میکند. در این میان، استفاده از نگار انحراف سرعت[1]، ابزار کارآمدی برای تشخیص نوع فضاهای منفذی و روندهای مرتبط با فرآیندهای رسوبی–دیاژنزی به شمار میرود و دقت تفسیرهای پتروفیزیکی و زمینشناسی را افزایش میدهد.
روش تحلیل خوشهبندی چندمتغیره، یکی از دقیقترین و مؤثرترین ابزارها برای زونبندی مخازن هیدروکربنی به شمار میرود. این روش که قابلیت کاربرد در سنگهای آواری و کربناته را دارد، عمدتاً برای تعیین رخسارههای الکتریکی، به کار گرفته شده است (Gill et al. 1993; Ye and Rabiller 2000; Hussain et al. 2025; Meng et al. 2025). با این حال، به کاربرد آن در مقیاس بزرگتر برای تعیین زونهای مخزنی، کمتر توجه شده است. ترکیب مناسب نگارهای چاهپیمایی با الگوریتمهای پیشرفته و دادههای مغزه، اطمینان، دقت و اثربخشی این روش را افزایش میدهد. اولین مطالعات در زمینۀ زونبندی پتروفیزیکی با استفاده از روشهای خوشهبندی، به دهۀ ۱۹۸۰ میلادی بازمیگردد؛ ازجمله این مطالعات به تحقیق (Descalzi et al. (1988 اشاره میشود. آنها در تحقیقی، روشی را برای بهبود توصیف مخزن با استفاده از تحلیل خوشهای دادههای لاگ و مغزه ارائه دادند. نتایج نشان داد که ادغام دادههای کیفی (سنگشناسی) و کمی (پتروفیزیکی) ازطریق یک الگوریتم برنامهریزی خطی، دقت تفسیر کمی لاگها را افزایش میدهد. این روش، قابلیت تطبیق با انواع دادههای لاگ و شرایط محلی را دارد و با ایجاد یک پایگاه دادۀ یکپارچه، امکان توصیف دقیقتر ساختار داخلی مخزن را فراهم میکند. این رویکرد بهویژه در مخازن با سنگشناسی پیچیده، نتایج مطمئنتری را ارائه میدهد. Dumay and Fournier (1988) در مطالعۀ خود، روش دومرحلهای را برای شناسایی خودکار رخسارههای لرزهای توسعه دادند: در مرحلۀ اول، از تحلیلهای چندمتغیره شامل تکنیکهای خوشهبندی و تحلیل عاملی برای انتخاب پارامترهای متمایزکننده استفاده شد و در مرحلۀ دوم، این پارامترها برای طبقهبندی ردیفهای لرزهای ناشناخته به کار گرفته شدند. یافتههای پژوهش نیز نشان داد که این روش، از دقت و سرعت بالایی برخوردار و قادر به استخراج مؤثر اطلاعات زمینشناسی از دادههای لرزهای است. در سالهای اخیر، مطالعات زیادی در رابطه با طبقهبندی گروههای سنگی مخازن و تعیین رخسارۀ الکتریکی انجام شده است؛ بهطور مثال، در مطالعۀ ( Ali et al. (2023، از روشهای یادگیری ماشین بدون نظارت مانند نقشههای خودسازمانده[2] و تحلیل خوشهای، برای شناسایی رخسارههای سنگشناسی در میدان گازی کادانواری استفاده شد. این روشها ترکیب سنگشناسی (عمدتاً ماسهسنگ، شیل و کربنات) را شناسایی و چهار گروه مخزن را با ویژگیهای پتروفیزیکی متمایز، طبقهبندی کردند. نتایج مطالعه نشان داد که مخازن ماسهای، مخازن عالی و مخازن شیلی، مخازن ضعیف درجهبندی شدند. این روش با استفاده از تکنیکهای یادگیری ماشین بدون نظارت مانند SOM و تحلیل خوشهای، راهحل کمهزینه و سیستماتیکی را برای شناسایی رخسارهها ارائه داد و امکان گسترش آن به چاههای فاقد مغزه را فراهم کرد. مطالعات مشابه دیگری نیز، برای طبقهبندی رخسارههای سنگی و الکتریکی انجام شده است (El Sharawy and Gaafar 2016; Wang et al. 2019; Abdideh and Ameri 2020; Abbas et al. 2024). این مطالعات را در داخل کشور، (Kiani et al. (2021 در بخش بالایی سازند سروک و در یکی از میدانهای نفتی دشت آبادان، با استفاده از دادههای پتروگرافی و پتروفیزیکی انجام داد. رخسارههای رسوبی و فرآیندهای دیاژنزی مانند انحلال و شکستگی، عوامل اصلی بهبود کیفیت مخزن شناسایی شدند؛ در حالی که تراکم و دولومیتیشدن، کیفیت مخزن را کاهش دادند. با استفاده از روشهایی مانند شاخص وزن جریانی[3] و ابزار اصلاحشده بر مبنای چینهشناسی[4]، هفت واحد جریانی، شناسایی شدند. همچنین از تحلیل خوشهبندی سلسلهمراتبی برای تعیین رخسارههای الکتریکی[5] استفاده شد و به تقسیمبندی مخزن و تفسیر کیفیت آن کمک کرد. این روشها نشان دادند که رخسارههای دانهپشتیبان و فرآیندهای دیاژنزی افزایشدهنده، مناطق مخزنی مطلوبی را تشکیل میدهند. در مطالعۀ Bagheri and Rahimi Bahar (2015) ، از روش خوشهسازی [6]MRGC برای زونبندی مخزنی سازند فهلان در یکی از میدانهای جنوب غرب ایران استفاده شد. در بخش اول، خصوصیات مخزنی مانند تخلخل مؤثر[7] و اشباع آب مؤثر[8] محاسبه و مناطق تولیدی[9] با استفاده از حد برشهای مشخص، تعیین شدند و در بخش دوم، رخسارههای مخزنی و غیر مخزنی با روش خوشهسازی MRGC شناسایی و میانگین پارامترهای پتروفیزیکی در این رخسارهها، مقایسه شدند. نتایج نشان داد که تطابق بالایی بین رخسارههای مخزنی و مناطق تولیدی وجود دارد و این روش، قسمتهای اصلی مخزنی را با دقت بالا مشخص میکند. این مطالعه نشان داد که روش خوشهسازی MRGC، ابزاری مؤثری در زونبندی مخزن و شناسایی مناطق تولیدی است. مطالعات مشابهی را (Salehi et al. (2015); Alipour Shahsavari et al. (2017); Mousavi et al. (2023 برای زونبندی مخازن هیدروکروبوری، به کمک روشهای خوشهبندی انجام دادهاند. این مطالعات نشان میدهند که روشهای خوشهبندی، ابزارهای قدرتمندی در تحلیل و تفسیر دادههای مخزن، بهویژه در مخازن با سنگشناسی پیچیدهاند و کاربرد گستردهای دارند.
یکی از چالشهای اصلی در زونبندی مخازن کربناته، پیچیدگی ارتباط میان دیاژنز و ویژگیهای پتروفیزیکی سنگ است. اگرچه تحلیل خوشهبندی چندمتغیره برای تعیین رخسارههای الکتریکی بهطور گسترده به کار گرفته شده است،به استفاده از آن در مقیاس بزرگتر برای تعیین زونهای مخزنی، که نیازمند ترکیب دقیق پاسخهای نگارهای چاهپیمایی با ویژگیهای پتروگرافی و رفتار پتروفیزیکی سنگ است، کمتر توجه شده است. در این مقاله، کاربرد روش تحلیل خوشهبندی برای زونبندی پتروفیزیکی بررسی شده است. این رویکرد بر مبنای دادههای چاهپیمایی و مطالعات پتروگرافی طراحی میشود و هدف اصلی آن، ارائۀ یک روش کارآمد برای توصیف و زونبندی دقیقتر مخازن هیدروکربنی است. مطالعۀ موردی بر سازندهای کنگان و دالان انجام و از یک طرح زونبندی نوآورانه برای ارزیابی این روش بهره گرفته شده است. این زونها، که تاریخچۀ رخسارهای، دیاژنزی و ویژگیهای تخلخل مشابهی دارند، بهطور بالقوه در تعیین واحدهای جریانی مخزن نقش کلیدی دارند.
مواد و روشها
یک چاه کلیدی با 420 متر مغزۀ پیوسته از سازندهای کنگان و دالان در بخش مرکزی خلیجفارس، برای این مطالعه انتخاب شد. از مغزهها، هر 30 سانتیمتر یک پلاگ تهیه شد. همۀ پلاگها از هر دو طرف برش داده شدند و یکی از برشهای هر پلاگ، برای تهیۀ مقاطع نازک به کار رفت. یکسوم از هر مقطع نازک با آلیزارین رد-اس رنگآمیزی شد (Dickson 1966) تا کلسیت از دولومیت تفکیک شود. همۀ مقاطع نازک با میکروسکوپ پلاریزان مطالعه شدند و ویژگیهای اولیه (رخساره) و ثانویه (دیاژنز) ثبت شد. تعداد 20 نمونه براساس تغییرات رخسارهای، دیاژنزی و دادههای تخلخل-تراوایی برای آنالیز و عکسبرداری میکروسکوپ الکترونی انتخاب شدند.
پلاگهای گرفتهشده، تمیز و خشک و سپس برای اندازهگیری تخلخل و تراوایی در شرایط محیطی استفاده شدند. مقادیر تخلخل با استفاده از قانون بویل به دست آمد. قانون دارسی برای اندازهگیری مقادیر تراوایی در جریان پایدار خطی، به کار گرفته شد. توزیع اندازۀ گلوگاه منفذی بر نمونههای انتخابی، مشابه نمونههای میکروسکوپ الکترونی با تزریق جیوه تا فشار 60,000 psi تعیین شد.
در این مطالعه، بهجای استفاده از نرمافزارهای پتروفیزیکی مرسوم، که بیشتر الگوریتمهای محدودی را برای تحلیل و زونبندی ارائه میدهند، از برنامهنویسی در محیط متلب[10] استفاده شده است. این انتخاب بهدلیل انعطافپذیری بالا و دسترسی به طیف گستردهای از الگوریتمهای تحلیل داده و خوشهبندی، انجام شده است. با استفاده از متلب، امکان بهینهسازی روشهای زونبندی، آزمایش الگوریتمهای پیشرفته و سفارشیسازی فرایندها براساس نیازهای خاص این مطالعه فراهم شده است. این رویکرد علاوه بر افزایش دقت و قابلیت اطمینان نتایج، فرصتی را برای توسعۀ روشهای جدید و کاربردی در زونبندی مخازن هیدروکربنی، ایجاد میکند. این ویژگی، بهویژه در تحلیل دادههای چاهپیمایی و ترکیب آنها با دادههای پتروگرافی و دیاژنزی، مزیت کلیدی در مقایسه با روشهای متداول محسوب میشود. الگوریتم به کار رفته برای خوشهبندی دادهها، خوشهبندی سلسلهمراتبی[11] بوده است. فرایند استاندارد خوشهسازی شامل چهار مرحلۀ استخراج و انتخاب ویژگیها، طراحی الگوریتم خوشهبندی، ارزیابی نتایج و تفسیر نتایج میشود (Xu and Tian 2015). از مزایای این روش، به قابلیت اجرا بر انواع دادهها، مدیریت آسان دادههای مشابه، سادگی مفهومی و امکان انتخاب پویای تعداد خوشهها از سوی کاربر اشاره میشود (Kaushik and Mathur 2014; Gupta et al. 2021). این ویژگیها باعث میشود خوشهبندی سلسلهمراتبی، یک روش انعطافپذیر و کاربردی در تحلیل دادههای پیچیده به کار رود. دادههای استفادهشده شامل نگارهای تخلخل نوترون[12]، چگالی کل[13]، شاخص فتوالکتریک[14] و صوتی[15] میشود. علاوه بر این موارد، از دادههای مربوط به تخلخل مقطع نازک و درصد سنگشناسیها نیز استفاده شد تا تأثیر همزمان انحلال و دولومیتیشدن در تعیین نهایی زونها تأثیرگذار باشد. نگارها نیز بر همین اساس، انتخاب شدند. نگار شاخص فتوالکتریک نشاندهندۀ تأثیر سنگشناسی بدون توجه به تخلخل است؛ در حالی که نگار چگالی کل، تحت تأثیر همزمان مقدار تخلخل و فرآیند دولومیتیشدن و تشکیل سیمانهای انیدریتی است. نگار صوتی تنها تخلخلهای اولیه را نشان میدهد و درنتیجه ترکیب این چهار نگار همراه با تخلخل کل و تخلخل مشاهدهشدنی از مقاطع نازک، زونبندی دیاژنزی، یعنی تأثیر همزمان انحلال و دولومیتیشدن را نشان میدهد. این دو فرآیند، اصلیترین محصولات دیاژنزی در این سازندها هستند.
بهمنظور شناسایی روندهای مرتبط با ویژگیهای منفذی و فرآیندهای کنترلکنندۀ کیفیت مخزن، «نگار انحراف سرعت» محاسبه شد. این نگار اختلاف بین سرعت موج فشاری اندازهگیریشده[16] در چاهپیمایی و سرعت موج فشاری پیشبینیشده براساس روابط پتروفیزیکی است. ابتدا دادههای لاگ صوتی (برحسب میکروثانیه بر فوت) به سرعت موج فشاری واقعی (برحسب فوت بر ثانیه) تبدیل شدند؛سپس با استفاده از قانون زمان متوسط ویلی[17] و فرض چگالی ماتریس آهکی-دولومیتی (68/2 g/cm³) و چگالی سیال آب شور (1/1 g/cm³)، میزان تخلخل صوتی محاسبه شد. بر این اساس، سرعت موج فشاری پیشبینیشده[18] با در نظر گرفتن ترکیب ماتریس و سیال محاسبه شد. درنهایت، با کمکردن سرعت پیشبینیشده از سرعت اندازهگیریشده، مقدار نگار انحراف سرعت در هر عمق، به دست آمد. مقادیر مثبت نگار انحراف سرعت، بیانگر سرعت بالاتر از مقدار پیشبینیشده (که ناشی از سیمانیشدن یا فشردگی بیشتر است) و مقادیر منفی آن بیانگر سرعت کمتر (که بیشتر با افزایش تخلخل ناشی از انحلال یا شکستگی مرتبط است) هستند. این نگار، ابزاری برای تفکیک روندهای مرتبط با ویژگیهای منفذی و دیاژنتیکی در کنار دیگر دادههای پتروفیزیکی و پتروگرافی به کار رفت. نمودار جریانی[19] این مطالعه در شکل 1 مشاهده میشود.
شکل 1- نمودار جریانی فرآیندهای انجامشده در این مطالعه و روابط بین آنان
Fig 1- Flowchart of the processes carried out in this study and their interrelationships
زمینشناسی منطقه
در دورۀ پرمین تا تریاس، منطقۀ مرکزی خلیجفارس بخشی از حاشیۀ آرام[20] جنوبی قارۀ اوراسیا و در امتداد حاشیۀ شمالی صفحۀ عربی بوده است. در این دوره، حوضۀ رسوبی زاگرس تحت تأثیر یک رژیم کششی قرار داشت که به تشکیل سکانسهای ضخیم کربناته-تبخیری در بستر یک سکوی وسیع و کمشیب دریایی منجر شد (Berberian and King 1981) (شکل 1). در زمان پرمین پسین و بهویژه در مرز پرمین-تریاس، در این منطقه رسوبات کربناته و انیدریتی گسترش یافته است که شرایط تبخیری حاکم بر حوضه، نشاندهندۀ محیطی نسبتاً بسته و گرم است. این محیطها نتیجۀ پایداری زمینساختی نسبی در آن زمان است. پیش از پرمین، حوضۀ دهرم در نتیجۀ فرونشست پیوسته در امتداد حاشیۀ شمالی گندوانا شکل گرفت. در ادامه و در زمان پرمین پسین، فازهای ضعیفی از فعالیتهای زمینساختی با ایجاد تغییرات ریختشناسی اندک، بر الگوی رسوبگذاری تأثیر گذاشتند؛ اما تحول عمدۀ زمینساختی این حوضه پس از کرتاسه و بهویژه در سنوزوئیک و در پی برخورد صفحۀ عربی با اوراسیا رخ داد (Stampfli and Borel 2002).
ازنظر چینهشناسی، سازندهای دالان و کنگان متعلق به گروه دهرماند که در دورۀ پرمین پسین تا تریاس پیشین نهشته شدهاند (شکل 2). سازند دالان عمدتاً شامل دولومیت، آهک و مقادیر متغیری از انیدریت است و در بخش فوقانی خود، بهصورت همشیب به سازند کنگان میرسد. سازند کنگان نیز بیشتر از سنگهای کربناته تشکیل میشود و در برخی بخشها دارای بینلایههای نازک انیدریتی است. این دو سازند با ویژگیهای پتروفیزیکی، سنگشناسی و تغییرات رخسارهای درخور توجه، اهمیت بالایی در مطالعات مخزنی دارند و مخازن اصلی گازی را در خلیجفارس تشکیل میدهند (James and Wynd 1965; Sharland et al. 2001).
شکل 2- موقعیت جغرافیایی (a) و چینهشناسی (b) سازندهای مطالعهشده سنگشناسی کلی نیز نمایش داده شده است (با تغییرات از Kaveh-Ahangar et al. 2023).
Fig 2- Geographic location (a) and stratigraphy (b) of the studied formations. The general lithology is also shown (modified from Kaveh-Ahangar et al. 2023).
رخسارههای پهنههای جذر و مدی و سدهای زیرآبی و محیط رسوبی
انیدریت لایهای تا تودهای: انیدریت لایهای تا تودهای، با فراوانی بیش از 80درصد انیدریت بهصورت بلورهای شعاعی موازی و نیمهموازی، لایههای موجی و بلورهای هم بعد، بهصورت میان لایههایی با دولومادستون دارای نودولها و بلورهای پراکندۀ انیدریت، تشکیل شده است. این انیدریتها، نهشتههای سبخای بالای جزرومدی تا شورابههای ساحلی و بسیار شور لاگون در محیطهای گرم و خشکاند. بهطور کلی این رخساره بهصورت متناوب و همراه با رخسارههای مادستونی، دولومادستونی و استروماتولیتی بخشهای بالای پهنۀ بین جزرومدی و گاهی در کنار لاگون دیده میشود. این رخساره، لایههای کمضخامتی دارد و بیشترین ضخامت لایههای انیدریتی در این توالیها میانگین 5/0 متر است (شکل 3).
باندستون استروماتولیتی: از تناوب لایههای روشن و تیرهرنگ مسطح و موجی ساخته میشود و دارای قالبهای تبخیری، نودولهای انیدریتی، زیستآشفتگی، فابریکهای فنسترال و ترکهای گلی است. این رخساره بیشتر بهصورت فرشهای میکروبی، پهنۀ بین جزرومدی را میپوشاند و در بعضی جاها بهصورت میانلایه با رخسارههای گلی بین جزرومدی و ماسههای جزرومدی، تشکیل و ازطریق سابخاها و سطوح فرسایشی پوشیده میشوند؛ سپس دولومیتی میشوند و در آن انیدریتهای همزمان یا بعد از رسوبگذاری دیده میشود. استروماتولیتها عمدتاً در آبهای کمعمق حاشیۀ حوضههای دریایی و دریاچههای آب شور مشاهده میشوند (شکل 3).
مادستون تا دولومادستون انیدریتدار: در این رخساره، بلورهای ریز تا متوسط دولومیت دیده میشود و در بخشهایی هم نودولهای انیدریت (شکل 3) و ژیپس با بافت شعاعی و نمدی، به چشم میخورد. توسعۀ نودولهای انیدریت و قالبهای تبخیری گاهی بهحدی میرسد که تشکیل بافت قفسۀ مرغی را در بخش سابخایی میدهد. در این رخساره، هیچگونه آثاری از قطعات اسکلتی دیده نمیشود؛ اما گاهی ساخت لایهبندی، زیستآشفتگی و ترکهای گلی وجود دارد. بلورهای پراکندۀ انیدریت، وجودنداشتن فسیل و دولومیتهای ریزبلور را دلیل بر نهشت آن در محیط کمانرژی با شوری زیاد، در اقلیم گرم و خشک بخشهای پهنۀ جذر و مدی میدانند (Flügel 2010).
رخسارۀ لاگون شامل وکستون تا پکستون بایوکلستی: این رخساره در یک محیط نیمهبسته با انرژی آرام تا متوسط، در لاگون دریای باز نهشته شده است. بهدلیل ارتباط نسبی آن با دریای باز، تنوع زیستی آن به نسبت رخسارههای لاگون محدودشده بیشتر است. رخسارۀ وکستون تا پکستون بایوکلستی دارای آلوکمهای پلوئید، انکوئید جلبک سبز، مقداری فرامنیفر، گاستروپود و فرامنیفر بنتیک در اندازههای کوچک تا بزرگ، ازجمله میلیولید است (شکل 3). فعالیت میکروبی، آلوکمها را بهشدت تحتتأثیر قرار داده است؛ بهطوری که بیشتر دانهها بهطور کامل میکرایتی شدهاند که این حاکی از تأثیر زون نوری در این محیط است. جورشدگی در این رخساره، متوسط تا پایین است. آثار زیستآشفتگی بهصورت باروینگ عمودی و مورب در این رخساره، دیده میشود. محیط تشکیل این رخساره، لاگون است.
گروه رخسارههای سدهای زیرآبی، دارای گرینستون اائیدی و عمدتاً شامل اائیدهای هممرکز است. مقدار کمی خردههای بایوکلست، آنکوئید، پلوئید نیز، در این رخساره وجود دارد. جورشدگی، گردشدگی و دانهبندی و گسترش زیاد سیمان دریایی همضخامت[21] و تیغهای[22] تشکیل شده است که نشاندهندۀ حاکمیت امواج و جریانهای پرانرژی و پمپاژ زیاد آب در مجاورت حاشیهرو به دریای پلاتفرم کربناتۀ کمعمق است و پشتههای زیرآبی سدی را تشکیل میدهد. ضخامت این رخساره در بعضی مناطق، به 6 متر هم میرسد. انواعی از گرینستونهای اائیدی تا مخلوط گرینستون پلوئیدی اائیدی یا مخلوط گرینستونهای بایوکلستی اائیدی و گرینستون اینتراکلستی، در بخشهای مرکزی شول معمولاند (شکل 3). نبود میکرایت، آثار فرسایشی در دانههای سازنده، جورشدگی، گردشدگی همراه با ساختهای رسوبی مانندلایهبندی مورب مسطح یا تراف در مقیاس بزرگ تا کوچک دوجهتی، لایهبندی مورب، دانهبندی تدریجی و لایهبندی، انرژی مداوم و بالا را در زمان تشکیل این رخساره، تأیید میکند. میکرایتیشدن ازطریق موجودات میکروبی، یک پدیدۀ رایج در دورۀ آرامش محیط است که گسترش زیادی داشته و بهصورت پوشش میکرایتی تا میکرایتیشدن کامل اوئیدها عمل کرده است. در بسیاری از موارد میکرایتیشدن همراه از بین بردن بافت اولیه، شکل ظاهری و غالب دانه را حفظ کرده است. شورابههای دولومیتساز، دانههای اوئید را بهطور انتخابی دولومیتی کردهاند. این پدیده بیشتر در دولوگرینستونهای اائیدی دیده میشود و بخشهای میکرایت کلسیتی، باقی ماندهاند. گسترش سیمان دریایی همضخامت در این رخساره، از تراکم دانهها جلوگیری میکند و از عوامل مهم توسعۀ تخلخل بین دانهای در گرینستونهاست. گرینستونهای اوئیدی در کمربند رخسارهای پشتههای زیر آبی، بهویژه در بخش مرکزی شول (دانهمتوسط) تا بخش رو به دریای آن (اائیدهای دانهدرشت) تشکیل شده است. این رخساره در واحد K4، از گسترش بسیار خوبی برخوردار و معادل کمربند رخسارهای 6 ویلسون و 3 باکستون و پدلی مربوط به بخش خارجی رمپ داخلی است.
گرینستون بایوکلستی (سمت ساحل): این رخساره با بافت گرینستونی، عمدتاً شامل بایوکلاستها، فرامنیفرها، نرمتنان، گاستروپود، جلبک سبز، بریوزوئر، براکیوپودها و خردههای اکینودرم است (شکل 3). در این رخساره به مقدار کم اینتراکلست و پلوئید نیز، به چشم میخورد. در این رخساره، جورشدگی متوسط است و در بخش مرکزی تا رو به ساحل، سدهای زیر آبی تشکیل میشود. در بخش رو به لاگون شولهای سدی[23]، رخسارههایی با انرژی متوسط تشکیل میشوند که خصوصیات حد واسطی از دو رخسارۀ گرینستون سدی و رخسارۀ کمانرژی لاگونی را نشان میدهند. اختلاط رخسارههای دانهپشتیبان سدی با لاگونی، بهدلیل کاهش انرژی امواج در برخورد با شولهای سدی انجام و در بسیاری موارد حالت تدریجی تبدیل رخسار گرینستونی شول به وکستونی لاگون را در مقیاس میکروسکوپی نیز، بهخوبی دیده میشود. میکرایتیشدن گسترش زیادی دارد و بیشتر دانهها یا بهطور کامل میکرایتی میشوند و یا دارای پوشش میکرایتیاند. دولومیتیشدن در اثر مدل دولومیتیشدن برگشتی، به میزان متفاوت رخ داده است؛ بهطوری که دانههای اوئیدی بهصورت انتخابکنندۀ فابریک و یا تخریبکنندۀ فابریک دولومیتی شدهاند. آثار آشفتگیهای زیستی نیز کم و بیش دیده میشود. این رخساره در تناوب با رخسارههای لاگونی و شولهای اوئیدی تشکیل میشود و معادل کمربند شمارۀ 3 باکستون و پدلی در بخش رو به ساحل پشتههای زیرآبی اوئیدی، در محیط رمپ درونی است.
گریستون بایوکلستی (بهسمت دریا): این رخساره حاوی آلوکمهای دانهدرشت، فرامنیفرها، نرمتنان، جلبک سبز، بریوزوئر، اکینودرم، براکیوپودها، اینتراکلست و پلوئید است. وجود اینتراکلستهای گردشده در کنار اائیدهای هممرکز، زمینۀ بدون گل، توسعۀ سیمانهای دریایی نسل اول و کاهش میزان پلوئیدها (شکل 3)، نشاندهندۀ تشکیل این رخساره در محیط پرانرژی بخش مرکزی تا رو به دریای سدهای زیرآبی است. بلوغ بافتی بالا و توسعۀ سیمانهای اولیۀ دریایی بهویژه سیمان حاشیهای تیغهای، مبین رسوبگذاری آن در شرایط کاملاً پرانرژی با گردش زیاد آب، در حاشیۀ رو به دریای شولهای سدی[24] با نرخ رسوبگذاری بالاست. آثار فعالیتها میکروبی و میکرایتیشدن در دورههای آرامش، توسعه یافته است. این رخساره در واحد K4 بهطور متناوب همراه با شولهای اوئیدی، پلوئید اوئید گرینستونهای پشت سدی و در برخی موارد، با رخسارههای گلپشتیبان تا پکستونی رمپ میانی دیده میشود. محیط رسوبی معادل کمربند رخسارهای شمارۀ 3 باکستون و پدلی در بخش خارجی رمپ داخلی تا ابتدای رمپ میانی است.
گرینستون اینتراکلستی: در این رخسارۀ دانهدرشت با بافت گرینستونی، آلوکم اصلی اینتراکلست است که اائید و بایوکلستهایی نظیر جلبک سبز و گاستروپود نیز در آن یافت میشود. در مطالعات میکروسکوپی شامل یک گرینستون تا پکستون اینتراکلاستی درشتدانه با جورشدگی ضعیف تا متوسط است که از آلوکمهای متنوعی از قبیل اینتراکلاستها، لیتوکلاستهای زاویهدار و گرد با پوششهای جلبکی، انکوئیدهای دانهدرشت، اوئید، پلوئید، دانههای پوششدار اوئید مانند، بایوکلاستهایی نظیر قطعات دوکفهای، قطعات گلی آواری[25] و قطعات تبخیری آواری تشکیل شده است (شکل 3) و ضخامتی کمی دارد. این رخساره معمولاً بهصورت قطعات نهشتهشده در قاعدۀ سکانسهای ریزشونده بهسمت بالای گرینستونهای اوئیدی، پلوئیدی و انکوئیدی گسترش مییابد و نشاندهندۀ سطوح پیشرونده یا وقایع طوفانی یا به عبارت دیگر، نهشتههای لاگ حاصل از پیشروی آب دریا[26] هستند. این رخسارهها در اثر پیشروی سطح آب دریا و برخورد امواج با انرژی زیاد به بخش بالایی محیط بین جزرومدی تا بخش کمعمق زیر جزرومدی، تشکیل میشوند و باعث کندهشدن و حمل دوبارۀ رسوبات بستر قدیمی با نرخ رسوبگذاری بالا میشوند. محل تشکیل این رخساره، قسمت بهسمت دریای سدهای زیرآبی است.
شکل 3- رخسارههای مشاهدهشده در سازندهای کنگان و دالان در چاه مطالعهشده
رخسارهها به ترتیب شامل انیدریت لایهای تا تودهای، باندستون استروماتولیتی، مادستون تا دولومادستون انیدریتدار، وکستون تا پکستون بایوکلستی، گرینستون اائیدی، گرینستون بایوکلستی (سمت ساحل)، گریستون بایوکلستی (بهسمت دریا)، گرینستون اینتراکلستیاند. تصاویر a، c، f و g در XPL و بقیۀ تصاویر در PPL گرفته شده است.
Fig 3- Observed facies in the Kangan and Dalan formations in the studied well. The facies include, in order: layered to massive anhydrite, stromatolitic boundstone, anhydrite-bearing mudstone to dolomudstone, bioclastic wackestone to packstone, oolitic grainstone, bioclastic grainstone (shoreward), bioclastic grainstone (seaward), and intraclastic grainstone. Images a, c, f, and g are taken under XPL, while the remaining images are taken under PPL.
تأثیر فرایندهای دیاژنزی دریایی و جوی
براساس مطالعات میکروسکوپی انجامشده بر سازندهای کنگان و دالان در چاه مطالعهشده، فرایندهای دیاژنزی این سازندها به شرح زیر است.
در دیاژنز دریایی، رسوبات پس از رسوبگذاری در معرض سیالات دریایی قرار میگیرند. فرایندهای دیاژنز دریایی مشاهدهشده در سازندهای کنگان و دالان، بهطور کلی شامل سیمانیشدن دریایی، میکرایتیشدن، سیمان انیدریت و دولومیتیشدن اولیه است. دیاژنز دریایی زمانی اتفاق میافتد که تمامی حفرات بهوسیلۀ سیال (فقط آب دریا) پرشده باشد. فرایندهای دیاژنز دریایی در سازندهای مطالعهشده، شامل سیمانهای دریایی، گسترش سیمانهای تبخیری، آشفتگی زیستی و میکرایتیشدناند.
محیط پرانرژی شول از کانونهای اصلی و فعال سیمانیشدن دریایی در محیطهای رمپ کربناته است (Tucker and Wright 1990; Moore 2001) از انواع سیمانهای مربوط به دیاژنز دریایی مشاهدهشده در مخزن مطالعهشده، به سیمان همضخامت و تیغهای اشاره میشود (شکل 4). سیمان همضخامت بیشتر در ریزرخسارههای گلپشتیبان و به میزان کمتر در ریزرخسارههای دانهپشتیبان، در توالی مربوطه مشاهده میشود، نقش مهمی در حفظ آلوکمها در مقابل تراکم دارند و تخلخل و تراوایی اولیه را حفظ کردهاند (Tavakoli et al. 2011) سیمانهای تیغهای، غیر همبعدند و به دور دانههای اسکلتی و غیر اسکلتی رشد کردهاند. این نوع سیمان در چاه مطالعهشده، فراوانی کمتری نسبتبه دیگر سیمانها دارد و بیشتر در ریزرخسارههای گرینستونی موجود در واحد مخزنی K1 مشاهده میشود.
میکرایتیشدن در بسیاری از نمونههای مطالعهشده مشاهده میشود. با توجه به اینکه میکرایتیشدن در ناحیۀ نوری رخ میدهد (Tucker and Wright 1990)، نشاندهندۀ عمق کم آب در زمان دیاژنز دریایی برای این سازندهاست. میکرایتیشدن کامل دانههای آراگونیتی، به کاهش پتانسیل انحلال آنها و کاهش کیفیت مخزنی منجر شده است (Enayati-Bidgoli and Rahimpour-Bonab 2016) (شکل 4).
آشفتگی زیستی بیشتر در محیط فریاتیک دریایی و در اثر فعالیت موجودات بر رسوبات، شکل میگیرد. در سازندهای مطالعهشده، فرآیند آشفتگی زیستی بیشتر در ریزرخسارههای وکستون و پکستونی محیط لاگون و مادستونهای بخشهای کمعمق دریای باز دیده میشود.
انحلال در توالی مطالعهشده، یکی از مهمترین فرایندهای دیاژنزی است که در بیشتر ریزرخسارهها مشاهده میشود. انحلال در ریزرخسارههای دانهپشتیبان بهصورت تخلخل قالبی (شکل 4) و دروندانهای و در ریزرخسارههای گلپشتیبان، بهصورت تخلخلهای حفرهای کوچک و به میزان کمتر قالبی ایجاد شده است؛ در نتیجۀ افزایش انحلال، تقریباً در همۀ ریزرخسارهها، تخلخلهای واگی نیز مشاهده میشود. انحلال در سازندهای مدنظر، در طول دیاژنز جوی اتفاق افتاده است؛ ولی تا محیط دیاژنز تدفینی ادامه پیدا کرده است (Abdolmaleki et al. 2016).
از فرآیندهای دیاژنزی جوی، نوشکلی در سرتاسر توالی مطالعهشده، مشاهده میشود. در این فرآیند، میکرایتها به میکرواسپار تا اسپارایت تبدیل شدهاند. نوشکلی در بیشتر موارد در سازندهای مطالعهشده، افزایشی است.
دیاژنز تدفینی بر اثر تدفین رسوبات، در اعماق رخ میدهد. از مهمترین محصولات دیاژنز تدفینی، به تراکم، شکستگی و سیمانیشدن اشاره میشود. هرچند آثار دیاژنز تدفینی در سازندهای مطالعهشده کمتر دیده میشود، اما در کاهش کیفیت مخزنی نقش داشته است.
تراکم به دو صورت مکانیکی و شیمیایی در توالی مطالعهشده رخ داده است. تراکم مکانیکی باعث شکستگی آلوکمها، ایجاد مرزهای محدب- مقعر و نیز خردشدن اائیدها شده است. فشردهشدن آلوکمها و تشکیل مرزهای محدب- مقعر در ریزرخسارههای دانهپشتیبان لاگون و شول مشاهده میشود (شکل 4). وجود سیمانهای دوردانه در اطراف آلوکمها در ریزرخسارههای دانهپشتیبان، از تراکم بیش از حد آنها جلوگیری میکند. با افزایش عمق، تراکم شیمیایی ایجاد و آثار این نوع تراکم بهصورت رگچههای انحلالی و استیلولیتیشدن مشاهده میشود. استیلولیتها از جریان مایعات جلوگیری میکنند (Mehrabi et al. 2016)؛ ولی در بعضی مواقع استیلولیتها، مسیرهایی برای عبور سیالات بودهاند؛ به طوری که در امتداد استیلولیتها، مواد هیدروکربوری مشاهده میشود. در مخزن مطالعهشده، فابریک فشرده در ریزرخسارههای دانهپشتیبان، رگچههای انحلالی بیشتر در ریزرخسارههای گلپشتیبان و استیلولیتیشدن تقریباً در تمامی ریزرخسارهها دیده میشود.
سیمانهای کلسیتی پرمنیزیم و یا کم منیزیم (سیمان کلسیتی بلوکی) در محیطهای جوی و تدفینی، امکان تشکیل دارند (Tucker and Wright 1990). این نوع سیمان در صورتی که پرکنندۀ استیلولیتها و شکستگیها باشد، کاهش کیفیت مخزنی را در پی خواهد داشت. در توالی مطالعهشده، این نوع سیمان بیشتر در ریزرخسارههای دانهپشتیبان و به میزان کمتر، گلپشتیبان دیده میشود.
بیشتر شکستگیهای موجود در سازند کنگان با سیمان پر شده است. شکستگی، فرآیند دیاژنزی عمدهای در این سازندها (دالان و کنگان) نیست. در صورتی که ریزشکستگیها در ریزرخسارههای دانهپشتیبانی انجام شود که تخلخل قالبی دارند، باعث ارتباط تخلخلها با یکدیگر میشود و اگر در ریزرخسارههای مادستون و دولومادستونی ایجاد شوند، تراوایی آنها را افزایش و کیفیت مخزنی را بهبود میبخشند (شکل 4). توالی مطالعهشده دارای ریزشکستگیهایی است که بیشتر آنها با کلسیت و انیدریت پر شدهاند. تخلخلهای شکستگی تقریباً در تمامی ریزرخسارهها، با نسبتهای متفاوت مشاهده میشوند.
فرآیند دیاژنزی اصلی در توالی بررسیشدۀ دولومیتیشدن است که تقریباً بیش از 80% ریزرخسارهها را تحت تأثیر قرار میدهد و شدت آن در ریزرخسارههای مختلف، متفاوت است و نقش مهمی در کنترل کیفیت مخزنی دارد. مطالعات پیشین نشان میدهد که دولومیتیشدن در رسوبات گلپشتیبان و دانهپشتیبان (شکل 4)، کیفیت مخزنی را افزایش میدهد (Warren 2000; Lucia 2007). بر مبنای مطالعات سنگنگاری، 4 نوع دولومیت شامل دولومیکرایت، دولومیتهای مسطح، دولومیتهای درشت بلور و ساکروزیک در این توالی شناسایی شده است. با بررسی دادههای تخلخل و تراوایی در انواع مختلف دولومیتها، در بیشتر دولومیتها میزان تراوایی بهطور مستقیم به تخلخل کل بستگی ندارد و بیشتر به ارتباط حفرهها ازطریق حفرههای گلوگاهی وابسته است که خود ناشی از افزایش اندازۀ بلورهای دولومیت است.
شکل 4- فرآیندهای دیاژنزی اصلی در سازندهای مطالعهشده به ترتیب از a تا f شامل سیمانیشدن، تراکم، انحلال، دولومیتیشدن، شکستگی و میکرایتیشدن
Fig 4- Main diagenetic processes in the studied formations. From a to f: cementation, compaction, dissolution, dolomitization, fracturing, and micritization
زونبندی پتروفیزیکی- مغزه
نگارهای چاهپیمایی به انواع مختلف ویژگیهای سنگ مخزن حساساند و بنابراین، ترکیبهای خاصی از این نگارها همراه با یک الگوریتم معتبر، دقت، قابلیت اطمینان و اثربخشی روش را بهطور درخور توجهی افزایش میدهد. اگرچه برخی مطالعات نشان دادهاند که محتوای کربنات بر سرعت صوت تأثیر میگذارد (Jankowsky 1970)، بسیاری از پژوهشها بر نقش دیگر عوامل مانند سیمانیشدن، بافتهای رسوبی و آثار دیاژنزی تأکید کردهاند (Anselmetti and Eberli 1999; Wallace et al. 2002). بهطور کلی، یک همبستگی معکوس بین تخلخل و سرعت وجود دارد؛ اما ممکن است انحرافات درخور توجهی برای انواع خاصی از منافذ رخ دهد؛ برای مثال، با وجود تخلخل یکسان، انواع منافذ ایجادکنندۀ چارچوب، مانند منافذ قالبی یا درونفسیلی، مقادیر سرعت بالاتری را نشان میدهند (Anselmetti and Eberli 1999). این روابط در سازندهای مطالعهشده با استفاده از نمودارهای احتمال نرمال نشان داده میشود. نمودار احتمال نرمال، نمودار مفیدی برای ارزیابی این موضوع است که آیا دادهها از یک توزیع نرمال پیروی میکنند یا خیر. مقیاس محور قائم، احتمالها را نشان میدهد و از صفر تا یک متغیر است. فاصلۀ بین نقاط روی محور قائم با فاصلۀ بین صدکهای یک توزیع نرمال مطابقت دارد. در نزدیکی میانه (احتمال = 0.5)، صدکها به یکدیگر نزدیکترند و بهطور متقارن از میانه دور میشوند. اگر همۀ نقاط داده نزدیک به خط قرار گیرند، فرض نرمالبودن دادهها منطقی است؛ اما اگر توزیع دادهها نرمال نباشد، ممکن است نقاط از یک منحنی پیروی کنند (Heo et al. 2008) (شکل 5). در این مطالعه، با توجه به اینکه نیاز بود تا مقدار انحراف از توزیع نرمال در سنگشناسیهای مختلف مشخص شود، دربارۀ هر نگار چاهپیمایی، نمودار احتمالی تجمعی در هر سنگشناسی رسم شد (شکل 5).
شکل 5- توزیع احتمالی نرمالشدۀ نگارهای مطالعهشده ناهمگنی در دادهها، در همۀ نگارها مشخص است.
Fig 5- Normalized probability distribution of the studied logs. Heterogeneity in the data is evident across all logs.
همانطور که انتظار میرود، توزیع دادههای نگارها در شکل 5 نرمال نیست. همانطور که قبلاً ذکر شد، توزیع سرعت صوت، بهشدت تحت تأثیر فرایندهای دیاژنزی قرار دارد. در این شکل مشخص است که دیگر نگارها تقریباً همان روند را دنبال میکنند. با توجه به اینکه این نگارها با هم تغییر میکنند، گروهبندی دقیق و صحیح آنها به تمایز واحدهای مشابه منجر خواهد شد.
گروههای مشابه نگارها با استفاده از چندین تکنیک ریاضی تشخیص داده میشوند. همۀ این تکنیکها از مفهوم فاصله برای گروهبندی دادهها استفاده میکنند. نقاطی که کمترین فاصله را دارند، در یک گروه قرار میگیرند؛ در حالی که نقاط دورتر در گروههای مختلف قرار میگیرند. تحلیل خوشهبندی چندمتغیره، یکی از دقیقترین و مؤثرترین روشها برای گروهبندی خودکار نگارهای چاهپیمایی است. این روش روی انواع مختلف سنگها اعمال شده (Gill et al. 1993; Tavakoli 2016; Faiz et al. 2007) و نتایج خوبی را ارائه کرده است. با توجه به نتیجۀ مدنظر، ترکیب مناسب نگارها و الگوریتم مناسب انتخاب میشود. با ترکیبهای مختلف نگارها و سطح برش مناسب، زونهای مناسب تشخیص داده میشوند. در این روش، هر پارامتر زمینشناسی که از مطالعات مستقیم سنگها (مانند مغزهها و مقاطع نازک) به دست آمده باشد، به چاههایی با زونهای مقایسهشدنی مرتبط میشود. طبقهبندی دادههای نگار با استفاده از تحلیل خوشهبندی انجام شد و امکان گروهبندی نمونهها را فراهم کرد. روابط بین نمونهها براساس دادههای چندمتغیره، ازطریق تحلیل خوشهبندی سلسلهمراتبی (با استفاده از معیار فاصلۀ بلوک شهری) تعیین شد. فرایندهای دیاژنزی در سنگشناسیهای مختلف، انواع تخلخل و حجم کلی آنها را تغییر میدهند؛ بنابراین، ترکیب سنگشناسی، تخلخل و نگار سرعت صوت در چنین روشی، به ایجاد زونبندی پتروفیزیکی منجر میشود. در اینجا نگارهای صوتی، تخلخل نوترون[27]، چگالی و فاکتور فتوالکتریک برای ساخت این زونبندی ترکیب شدهاند. همچنین تخلخل مشاهدهشدنی از مقاطع نازک و درصد سنگشناسی نیز به کار رفت. نگارهای استفادهشده و زونهای حاصل در شکل 6 نشان داده شدهاند. نگار سنگشناسی نیز در این شکل ارائه شده است.
شکل 6- ستون سنگشناسی، نگارها و زونهای تعیینشده در سازندهای مطالعهشده در این مطالعه از سطح برش برای تعیین زونها استفاده نشده و هر نمونه تنها به یک زون نسبت داده شده است.
Fig 3- Lithological column, well logs, and identified diagenetic zones in the studied formations. No cutoff criteria were applied in this study; each sample is exclusively assigned to a single zone.
تحلیل رفتار لاگها در زونهای مخزنی
بررسی دادههای چاهپیمایی در پنج زون تعریفشده نشان میدهد که هر زون، الگوی تغییرات مشخصی در مقادیر لاگها دارد که نشاندهندۀ تفاوتهای پتروفیزیکی و تا حدودی دیاژنزی بین زونهاست. نگار صوتی در زونهای ۱، ۲، ۳ و ۵، میانگین نسبتاً پایینتری (حدود ۵۱ تا ۵۵ µs/ft) دارد که نشاندهندۀ سرعت بالاتر موج فشاری و درنتیجه تراکم بیشتر سنگ است. در مقابل، زون ۴ دارای بیشترین میانگین (حدود ۶۴ µs/ft) و بیانگر سرعت کمتر و فشردگی کمتر است. تخلخل نوترون در بیشتر زونها مقدار پایین و پراکندگی محدودی دارد، هرچند زون ۴ با میانگین بالاتر (078/0) و بیشترین دامنۀ تغییرات، نسبتبه دیگر زونها متمایز و ناشی از ناهمگنی بالای آن است. شاخص فتوالکتریک عمدتاً بین 1/3 تا 7/5 g/cm³ تغییر میکند و در زون ۴، میانگین بالاتری (72/4) دارد که بهدلیل سیمانیشدن در این زون است. چگالی کلی در زون ۴ بهطور محسوسی، کمتر از دیگر زونهاست (میانگین 42/2 g/cm³ در مقابل حدود 7/2 g/cm³ برای دیگر زونها) که این کاهش بیانگر سنگشناسی آهک است. بهطور کلی، دادهها نشان میدهند که زون ۴ نسبتبه دیگر زونها رفتار متمایزی در تمامی نگارها دارد.
بحث
توزیع تخلخل-تراوایی در زونها
فواصل با مقادیر و انواع تخلخل و تراوایی مشابه با این روش، از یکدیگر تفکیک میشود. با توجه به اینکه انواع مختلف تخلخل، آثار متفاوتی بر تراوایی دارند، زونهای تعریفشده دارای مدل خاصی از توزیع تخلخل-تراوایی خواهند بود. شکل 7، این توزیع را در زونهای مختلف براساس دادههای مغزه نشان میدهد. همانطور که مشاهده میشود، هر زون توزیع ویژهای از تخلخل-تراوایی دارد. جدول 1 پارامترهای آماری اصلی تخلخل و تراوایی مغزه را در این زونها خلاصه میکند. زونها براساس کاهش تخلخل مرتب شدهاند.
شکل 7- توزیع تخلخل و تراوایی در زونهای تعیینشده دادهها جدایش پذیرفتنی را نشان میدهند. بهدلیل تراکم دادهها، در برخی نقاط همپوشانی ظاهری بین زونهای مختلف دیده میشود. در این مطالعه، از سطح برش برای تعیین زونها استفاده نشده و هر نمونه تنها به یک زون نسبت داده شده است.
Fig 7- Distribution of porosity and permeability within the identified zones. The data exhibit a reasonable separation. Due to data density, apparent overlaps between different zones are observed at certain depths. No cutoff criteria were applied in this study; each sample is exclusively assigned to a single zone.
جدول 1- شاخصهای آماری زونهای مشخصشده در این مطالعه
Table 1 – Statistical indicators of the identified zones in this study.
|
میانگین |
کمینه |
بیشینه |
|
|
|
30.14 |
24.24 |
34.60 |
تخلخل (%) |
زون 1 |
|
28.21 |
7.00 |
50.99 |
تراوایی (میلیدارسی) |
|
|
23.53 |
14.61 |
32.34 |
تخلخل (%) |
زون 2 |
|
24.12 |
0.01 |
610.21 |
تراوایی (میلیدارسی) |
|
|
17.60 |
1.95 |
31.81 |
تخلخل (%) |
زون 3 |
|
52.31 |
0.01 |
1118.82 |
تراوایی (میلیدارسی) |
|
|
14.23 |
1.33 |
23.86 |
تخلخل (%) |
زون 4 |
|
3.28 |
1.22 |
52.34 |
تراوایی (میلیدارسی) |
|
|
3.56 |
0.00 |
18.65 |
تخلخل (%) |
زون 5 |
|
4.21 |
0.00 |
968.21 |
تراوایی (میلیدارسی) |
زون 1، تخلخل و تراوایی بالایی دارد. این زون شامل تخلخلهای «لمسکننده» (Lucia 1995) است که حفرات خالی را در بدنۀ سنگ به هم متصل میکنند. تخلخلهای اولیه یا ثانویه ازطریق فرایندهای انحلال، شکستگی، دولومیتیشدن تخریبی بافت و تخلخل حفرهای به هم متصل شدهاند. هنگامی که منافذ اولیه حضور دارند، دولومیتیشدن انتخابی بافتی تأثیری بر نوع و حجم تخلخل ندارد. همانطور که در شکل 6 مشاهده میشود، این زون منطقۀ انتقالی بین واحد K4 بالایی را که تحت تأثیر انحلال است و واحد K4 پایینی را نشان میدهد که دولومیتیشده است. تخلخل در زون 2 کاهش مییابد؛ اما این کاهش بهاندازهای نیست که کیفیت مخزن را بهطور درخور توجهی کاهش دهد. این زون عمدتاً با بخشهای اصلی K2 پایینی و K4 بالایی مطابقت دارند و هر دو دارای انحلالی بهعنوان یک اثر دیاژنزی اولیهاند. تخلخل در این زون مؤثر است و سیال را بهراحتی منتقل میکند. درواقع، این زون بهدلیل حجم کمتر تخلخل از زون 1 جدا شده است؛ اما فرایندهای دیاژنزی مشابهی دارد. زون 3 تعداد نمونههای بیشتری را شامل میشود. اگرچه این زون طیف وسیعی از دادهها را پوشش میدهد، بخش عمدۀ دادهها تخلخل نسبتاً متوسط و تراوایی بالایی دارند (جدول 1). زون 3 در بخش بالایی K2 و بیشتر بخشهای K4، بهویژه در بخش پایینی این واحد حضور دارد. تخلخل در این زون نسبتبه زون قبلی کاهش یافته است؛ اما تراوایی بهطور مؤثری افزایش یافته است؛ این بهدلیل این واقعیت است که بیشتر منافذ در این زون به هم متصلاند. این زون دارای دولومیتیشدن تخریبی بافت است که تخلخلهای اولیه را به هم متصل کرده است. زون 4، بخش پایینی واحد K1 و برخی از بخشهای واحد K3 را پوشش میدهد. این زون دارای تخلخل و تراوایی کمتری است (جدول 1). کیفیت مخزن در این زون، کاهش مییابد. این امر بهدلیل وجودنداشتن هرگونه اتصالدهنده بین منافذ قالبی یا وجود مسدودشدن گلوگاههای منافذ با انیدریت است. میانگین تخلخل این زون (23/14%) هنوز برای یک مخزن خوب کافی است؛ اما تراوایی بهطور مؤثری کاهش یافته است. همانطور که گفته شد، سیمانیشدن انیدریتی، فرآیند دیاژنزی اصلی است که بخشهای اصلی واحدهای K1 و همچنین K3 را تحت تأثیر قرار داده است. این زون نمایندۀ خوبی از سنگهایی است که دارای تخلخل اولیهاند و ازطریق سیمان انیدریت ثانویه مسدود شدهاند. نوع اصلی تخلخل در این زون، حفرات اولیهاند که اتصال آنها در مراحل اولیۀ دیاژنز مسدود شده است. انواع اصلی تخلخلها در این زون، شامل تخلخل بینذراتی و درونذراتی و فنستریاند. میانگین تخلخل و تراوایی زون 5، این زون را به یک زون غیر مخزنی تبدیل کرده است. این زون بیشتر بخشهای واحدهای K1 و K3 را پوشش میدهد. به نظر میرسد که سنگها در این زون، تخلخل اولیه نداشتهاند و یا تخلخل آنها در طی مراحل بعدی دیاژنز از بین رفته است. سیمانیشدن انیدریتی که تخلخلها را پر و گلوگاههای منافذ را مسدود کرده است، دلیل اصلی کیفیت پایین مخزن در این زون خواهد بود. این زون بهدلیل حجم کمتر تخلخل، از زون 4 جدا شده است.
بررسی تغییرات نگار انحراف سرعت در زونهای مختلف، نشان میدهد که رفتار این شاخص در واحدهای کنگان و دالان ناهمگن بوده و تحت تأثیر فرآیندهای متفاوتی قرار گرفته است. در زون 1، مقادیر عمدتاً منفی است که بیانگر فرآیندهای انحلال و ایجاد ریزشبکههای منفذی یا شکستگیهای ریز است. چنین شرایطی، تراوایی بالاتر از انتظاری را در مقایسه با میزان تخلخل ایجاد میکند. در زون 2 مقادیر نزدیک به صفر، ولی با گرایش منفی مشاهده میشود که حاکی از وجود تخلخلهای میکروسکوپی غیر متصل یا انحلال پراکنده است؛ بنابراین اگرچه تخلخل درخور توجه است، بهدلیل ضعف در پیوستگی منافذ، تراوایی افزایش چشمگیری را نشان نمیدهد. در زون 3، انحرافهای منفی قوی و پیوسته ثبت شده است که نشاندهندۀ انحلال مؤثر و توسعۀ تخلخلهای متصل و یا شکستگیهای باز است؛ این وضعیت بیانگر کیفیت مخزنی مطلوب با تراوایی بالا، حتی در صورت تخلخل متوسط است. در مقابل، زون 4 تنها بخشی است که غلبۀ مقادیر مثبت نگار انحراف سرعت در آن دیده میشود و این امر بهوضوح نشانگر سیمانیشدن است؛ بنابراین تخلخل مخزنی در این زون، ضعیفتر است. درنهایت، زون 5 مشابه زون 1، رفتار منفی نشان میدهد و ناشی از تداوم آثار ایجاد ریزحفرات است، هرچند در بسیاری از موارد بهدلیل ناپیوستگی مناسب منافذ، تراوایی پایینتر خواهد بود. تحلیل این نگار نشان داد که زونهای با مقادیر منفی پایدار، بیانگر اثرگذاری غالب فرآیندهای انحلال و توسعۀ تخلخلهای مؤثرند؛ در حالی که زونهای مثبتتر تحت کنترل سیمانیشدن و تراکم قرار گرفتهاند. این رویکرد ضمن آشکارکردن تفاوتهای درونزونها، امکان تبیین بهتر کیفیت مخزنی و تفکیک واحدهای با قابلیت تولیدی مطلوب را از واحدهای غیر مخزنی فراهم میآورد.
توزیع اندازۀ گلوگاه منافذ و نتایج میکروسکوپ الکترونی روبشی
تزریق جیوه، یک ابزار پتروفیزیکی سهبعدی شناختهشده برای مشخصکردن محیطهای متخلخل است. منحنیهای فشار موئینگی تزریق و برداشت جیوه، که به گلوگاه منافذ تبدیل شدهاند، برای تعیین رفتار زونهای مختلف استفاده شدند. با توجه به اینکه خواص مخزنی مانند تخلخل و تراوایی تحت تأثیر اندازه و چیدمان منافذ و گلوگاهها قرار دارند (Mccreesh et al. 1991)، روش تزریق جیوه بهطور گستردهای برای مشخصکردن توزیع اندازۀ منافذ و رفتار مخزنی در محیطهای متخلخل استفاده میشود (Swanson 1981; Katz 1986; Pittman 1992).
شکل 8 نتایج توزیع اندازۀ گلوگاه منافذ[28] به دست آمده از چهار آزمایش تزریق جیوه را در زونهای مخزنی نشان میدهد. این منحنیها ازنظر شکل بهطور درخور توجهی متفاوتاند که نشاندهندۀ تنوع گستردۀ نمونهها ازنظر توزیع اندازۀ گلوگاه منافذ است. تصاویر میکروسکوپ الکترونی روبشی ثانویه[29]، پراکنده برگشتی[30] و نمونههای مقاطع نازک بههمراه دادههای تخلخل و تراوایی در کنار منحنیها ارائه شدهاند.
شکل 8- توزیع اندازۀ گلوگاههای حفرات در زونهای تعیین شده تصاویر میکروسکوپ الکترونی روبشی ثانویه، پراکنده برگشتی و مقاطع نازک مشاهده میشود. مقیاس برای همۀ تصاویر مقطع نازک یکسان است.
Fig 8- Pore-throat size distribution within the identified zones. Secondary and backscattered scanning electron microscope (SEM) images are presented. The scale is the same for all thin section photos.
نمونۀ 1 (شکل 8a)، دولومیتی با سیستم منفذ اولیه را نشان میدهد. در این نمونه، دولومیتیشدن انتخابی بافتی، تأثیر زیادی بر کیفیت مخزن نداشته است. همانطور که مشاهده میشود، نوسان عمدهای در توزیع قطر گلوگاهها وجود ندارد و به این دلیل است که دولومیتیشدن انتخابی، تأثیر عمدهای بر مقادیر تخلخل و تراوایی نداشته است. در نمونۀ 2 (شکل 8b)، شبکۀ منفذی با حضور منافذ اولیه و ثانویه مشخص و بهصورت موضعی با انیدریت پر شده است. منافذ با اندازههای مختلفی وجود دارند و ریزتخلخل عمدتاً در دانههای نیمهحلشده شکل گرفته است. تراوایی به مسیرهای پیوستۀ موجود در نمونه مرتبط است. دولومیتیشدن تخریبی بافت و همچنین انحلال کیفیت مخزنی نمونه را بهبود دادهاند. نمونههای (a) و (b) نمایندگان خوبی از زونهای 1 و 2 تعیینشده براساس تحلیل نگارند. نمونۀ 3 (شکل 8c)، منافذ بینبلوری و ریزحفره دارد. اندازۀ میانگین قطر گلوگاهها پایین است؛ اما کارایی در مناطق کمتر سیمانیشده بالاست. این ساختار پیچیده که با اثر ترکیبی دولومیتیشدن تخریبکنندۀ بافت و انحلال ایجاد شده است، کیفیت مخزنی را در این زون بهبود داده است. تخلخل این نمونه متوسط تا بالاست؛ اما تراوایی بهطور مؤثری بالاست (23/122 میلیدارسی). این نمونه نمایندۀ خوبی از زون 3 و از تحلیل خوشهای نگارها به دست آمده است. ریزحفرهها و همچنین نوع انحلال بهوسیلۀ دولومیتیشدن تخریبکنندۀ بافت به هم متصل شدهاند. نمونۀ 4 (شکل 8d) از سنگآهک با قالبها و واگهای بسیار بزرگ، محصور در ماتریس متراکم تشکیل شده است. تخلخل اولیۀ باقیمانده حضور دارد (پیکان). مسیرهای تراوایی بهدلیل حضور ریزتخلخلهای حاصل دولومیتیشدن، که اتصال قالبها را ممکن میکنند، ایجاد شدهاند (به تصویر پراکندۀ برگشتی توجه کنید). نتیجۀ چنین شبکهای این است که تخلخل بالا و تراوایی کم تا متوسط وجود دارد. این نمونه نمایندۀ خوبی از انحلال انتخابی بافت در میدان مطالعهشده است که فاقد دولومیتیشدن تخریبکنندۀ بافت است و به سهم خود نمایندۀ زون 4 است. مسدودشدن گلوگاه منافذ با انیدریت نیز، همین اثر را خواهد داشت
نتیجه
کربناتهای پرمین - تریاس در میدان مطالعهشده، دارای تاریخچۀ دیاژنزی پیچیدهایاند که شامل فرایندهای دریایی، جوی و دفنی است. تغییرات مختلف رخسارهای و دیاژنز گسترده، ناهمگونی پیچیدهای را درون این فاصلهها ایجاد و ارزیابی ویژگیهای مخزنی آنها را دشوار میکند. در این پژوهش، از تحلیل خوشهای برای تعیین واحدهای پتروفیزیکی ناشی از دیاژنز، براساس انواع و حجم تخلخل استفاده شده است. بهمنظور ایجاد روابط کمی بین نوع و یا حجم تخلخل و ویژگیهای مخزنی، فضای منفذی نمونهها با دادههای پتروگرافی، میکروسکوپ الکترونی و دادههای آزمایش تزریق جیوه، بررسی شد.
واحدهای K2 و K4 بهترین مخازن در سازندهای مطالعهشدهاند و دارای بالاترین میانگین تخلخل و تراواییاند. با توجه به اینکه دیاژنز، ویژگیهایی نظیر سنگشناسی و تخلخل را تغییر میدهد، ترکیب مناسب نگارها باید به ایجاد زونها منجر شود. در اینجا، خوشهبندی دادههای نگار (NPHI، [31]RHOB، Sonic و PEF) به شناسایی زونهای مختلف منجر شد. براساس این الگوریتم، پنج زون شناسایی شده است. این زونها بهدلیل انواع و حجم تخلخل متفاوت، کیفیت مخزنی متفاوتی دارند؛ در حالی که دولومیتیشدن، ویژگیهای مخزنی را در واحدهای بالای K2 و پایین K4 بهبود داده است، قسمت پایینی K2 و بالایی K4 بیشتر تحت تأثیر انحلال قرار گرفتهاند. دولومیتیشدن تخریبی بافت در بالای K2 و پایین K4، مسیرهای میکرو را برای اتصال تخلخلهای اولیه ایجاد کرده است. انحلال در قسمت پایین K2 و بالای K4، به ایجاد تخلخلهای متصل منجر شده و بنابراین تراوایی بالایی را فراهم کرده است. در واحدهای K1 و K3، دولومیتیشدن و انحلال انتخابی بافتاند و بنابراین کانالی برای جریان سیال وجود ندارد. این تأثیرات دیاژنزی به ایجاد زونهایی با تخلخل بالا-تراوایی پایین (زون 2)، تراوایی بالا-تخلخل پایین (زون 3) و زون غیر مخزنی (زون 5) منجر شدهاند. همچنین، زون ویژهای با تخلخل و تراوایی بالا (زون 1) وجود دارد که تعداد نقاط، نمونۀ کمی دارد و این زون منطقۀ انتقالی بین بخش پایین K4 با تراوایی بالا و بخش بالای K4 با تخلخل بالاست.
زونهای به دست آمده با نتایج حاصل از بررسی مقاطع نازک، میکروسکوپ الکترونی و تزریق جیوه مقایسه شدند. این سیستم طبقهبندی، ویژگیهای رسوبشناختی و دیاژنزی و ویژگیهای مرتبط با جریان سیال در سنگها را بهتر تلفیق میکند. بر این اساس برای هر زون، تخلخل و تراوایی اندازهگیریشده در نمونههای مغزه در مقابل یکدیگر رسم شدند. بررسی توزیع این عوامل در زونهای مختلف و پارامترهای آماری، نشان میدهد که این زونها ازنظر انواع و حجم تخلخل بهطور مؤثری از یکدیگر جدا شدهاند. توانایی کامپیوترهای شخصی برای اجرای این روش ریاضی، این امکان را به کاربران میدهد تا نتایج را در زمان و هزینۀ معقولی به دست آورند. استفاده از فرمولهای ریاضی آماری، خطاهای احتمالی را به حداقل میرساند. مزیت اصلی این تکنیک این است که به مجموعه دادههای آموزشی پیش از اجرا نیازی ندارد. این روش بهراحتی به دیگر میدانهای با ویژگیهای مختلف گسترش مییابد؛ زیرا نیازی به آموزش برنامه وجود ندارد. برخلاف روشهای هوش مصنوعی، مانند شبکۀ عصبی یا منطق فازی، خروجیهای اولیۀ موجود برای اجرای این روش ضروری نیستند. زونهایی با تاریخچۀ دیاژنزی مشابه، انواع و مقادیر تخلخل مشابه، دارای ویژگیهای مشابه در جریان سیالاند. زونهای تعیینشده برای ایجاد رابطۀ دقیقتر بین تخلخل و تراوایی استفاده میشوند.
[1] Velocity Deviation Log
[2] Self Organizing Maps / SOM
[3] Flow Zone Indicator: FZI
[4] Stratigraphic modified Lorenz Plot: SMLP
[5] Electrical Facies
[6] Multi-resolution Graph-based Clustering
[7] Effective Porosity / PHIE
[8] Effective Water Saturation / SWE
[9] Pay Zone
[10] MATLAB
[11] Hierarchical clustering
[12] NPHI
[13] RHOB
[14] Photoelectric Factor
[15] DT
[16] Vp_measured
[17] Wyllie time-average equation
[18] Vp_predicted
[19] Flowchart
[20] Passive Margin
[21] Isopach rim cement
[22] Bladed
[23] Leeward shoal
[24] Seaward barrier shoal
[25] Mud clast
[26] Transgressive lag deposit
[27] Neutron Porosity (Hydrogen Index) / NPHI
[28] Pore-throat size distribution
[29] Secondary
[30] Backscatter
[31] Formation bulk density